Searching...
فارسی
EnglishEnglish
EspañolSpanish
简体中文Chinese
FrançaisFrench
DeutschGerman
日本語Japanese
PortuguêsPortuguese
ItalianoItalian
한국어Korean
РусскийRussian
NederlandsDutch
العربيةArabic
PolskiPolish
हिन्दीHindi
Tiếng ViệtVietnamese
SvenskaSwedish
ΕλληνικάGreek
TürkçeTurkish
ไทยThai
ČeštinaCzech
RomânăRomanian
MagyarHungarian
УкраїнськаUkrainian
Bahasa IndonesiaIndonesian
DanskDanish
SuomiFinnish
БългарскиBulgarian
עבריתHebrew
NorskNorwegian
HrvatskiCroatian
CatalàCatalan
SlovenčinaSlovak
LietuviųLithuanian
SlovenščinaSlovenian
СрпскиSerbian
EestiEstonian
LatviešuLatvian
فارسیPersian
മലയാളംMalayalam
தமிழ்Tamil
اردوUrdu
Me vs Brain

Me vs Brain

An Overthinker’s Guide to Life
توسط Hayley Morris 2023 304 صفحات
3.89
8k+ امتیازها
گوش دادن
Try Full Access for 7 Days
Unlock listening & more!
Continue

نکات کلیدی

۱. زندگی با مغزی که بیش‌ازحد فکر می‌کند

صدایی از درون سرم می‌آید، اما این من نیستم. این مغز است.

هم‌خانه‌ای درونی. نویسنده اضطراب و افکار بیش‌ازحد خود را به‌صورت شخصیتی به نام «مغز» تجسم می‌بخشد؛ موجودی جداگانه که بدون پرداخت اجاره در ذهنش زندگی می‌کند و پیوسته نظرات منفی، شک و تردید و حواس‌پرتی ایجاد می‌کند. مغز به‌عنوان شخصیتی پریشان، آزاردهنده و اغلب نادرست تصویر می‌شود که گفتگوی درونی مداومی به راه می‌اندازد و انجام کارهای ساده و تصمیم‌گیری‌های مهم زندگی را دشوار می‌سازد.

گفتگوی بی‌وقفه مغز. این صدای درونی در طول روز بارها و بارها ظاهر می‌شود و از نگرانی‌های پیش‌پاافتاده تا پیش‌بینی‌های تاریک را بیان می‌کند. مغز ارزش خود را زیر سؤال می‌برد، نتایج منفی را پیش‌بینی می‌کند و روی نقص‌های فرضی تمرکز می‌کند، به‌گونه‌ای که نویسنده نمی‌تواند در زندگی روزمره احساس آرامش یا اعتمادبه‌نفس داشته باشد.

رابطه‌ای چالش‌برانگیز. مغز دوست نیست بلکه بیشتر شبیه هم‌خانه‌ای مزاحم است که بدون اجازه از منابع نویسنده (ذهنش) استفاده می‌کند و دردسر به بار می‌آورد. نویسنده با طنز به فکر جراحی و حذف مغز می‌افتد، که نشان‌دهنده تمایل به فرار از صدای بی‌وقفه و منفی‌ای است که تفکر بیش‌ازحد را تعریف می‌کند.

۲. عبور از سیل مداوم افکار مزاحم

هر روز، از صبح تا شب، صدایی را می‌شنیدم که مال من نبود و هر حرکت مرا روایت می‌کرد.

شروع روایت درونی. از کودکی، نویسنده با افکار مزاحمی مواجه بود که ابتدا «روایت درونی» نامیده می‌شد؛ صدایی که کارهایش را روایت می‌کرد و سناریوهای ترسناکی را پیشنهاد می‌داد. این افکار از خود او متمایز بودند و اغلب بدترین نتایج ممکن، مانند مرگ والدین یا ایجاد تصادف را تصور می‌کردند.

پیشنهادهای ترسناک. با بزرگ‌تر شدن، این افکار مزاحم شدت گرفتند و در موقعیت‌های مختلف، اعمال خطرناک یا غیرمنطقی را پیشنهاد می‌دادند:

  • تصور افتادن و خوردن صورت روی شیشه هنگام کار در رستوران.
  • شنیدن فرمان انحراف از لبه پرتگاه هنگام رانندگی.
  • شنیدن پیشنهاد رها کردن نوزاد یا بوسیدن استاد دانشگاه.

درک افکار مزاحم. نویسنده درمی‌یابد که این افکار رایج هستند و مغز با تصور خطرات سعی در محافظت دارد، نه اینکه خواسته‌های واقعی را نشان دهد. شناخت این افکار به‌عنوان صرفاً افکار، نه دستورات یا پیشگویی‌ها، گامی حیاتی در مدیریت آن‌ها و بازپس‌گیری کنترل از «مغز» است.

۳. مبارزه همیشگی با تصویر بدن و خودپنداره

رابطه من با بدنم در طول سال‌ها تغییر کرده، اما یک چیز همیشه ثابت مانده: مغز همیشه ایراد از بدنم گرفته است.

انتقاد مداوم. مغز بی‌وقفه ظاهر فیزیکی نویسنده را نقد می‌کند و به نقص‌های فرضی مانند اندازه بازو، سلولیت، شکل شکم و اندازه سینه اشاره می‌کند. این منفی‌نگری درونی باعث می‌شود نگاه کردن به آینه یا انتخاب لباس تجربه‌ای استرس‌زا باشد و اغلب به احساس ناتوانی منجر شود.

آکنه به‌عنوان نبردی بزرگ. آکنه کیستی یک منبع بزرگ رنج برای سال‌ها بود، گویی یک «سرهنگ ظالم» است که برنامه روزانه و ارزش خود را تعیین می‌کند. نویسنده درد جسمی، فشارهای روانی و روتین‌های پیچیده آرایشی برای پوشاندن نقص‌های فرضی را توصیف می‌کند و فشارهای اجتماعی برای داشتن پوست صاف را برجسته می‌سازد.

پذیرش خود. با گذشت زمان، نویسنده یاد می‌گیرد که انتقادات مغز را به چالش بکشد و بدنش را، از جمله آکنه و بعدها چین‌وچروک‌ها، به‌عنوان بخشی از مسیر زندگی‌اش بپذیرد. او درمی‌یابد که معیارهای زیبایی اجتماعی گذرا هستند و بدنش وسیله‌ای برای تجربه زندگی است، نه صرفاً یک زیور برای قضاوت.

۴. پذیرفتن دست‌وپاچلفتی بودن در موقعیت‌های اجتماعی

هر وقت قرار بود با کسی در کافه، رستوران، پاب یا هر مکان سرپوشیده دیگری ملاقات کنم، ترجیح می‌دادم او در در ورودی منتظرم باشد و دستم را بگیرد وقتی وارد می‌شوم.

ترس از ورود به فضاهای عمومی. عمل ساده وارد شدن به یک مکان عمومی به‌تنهایی برای ملاقات با کسی، اضطراب و خودآگاهی شدیدی ایجاد می‌کند. نویسنده تصور می‌کند همه به او نگاه می‌کنند و قضاوتش می‌کنند، نگران است که مضحک به نظر برسد یا کسی نیاید، هرچند این اتفاق هرگز نیفتاده است.

توسعه راهکارهای مقابله‌ای. برای مدیریت این ترس، نویسنده راهکارهای طنزآمیز و گاه نامعقولی برای موقعیت‌های اجتماعی مختلف ابداع می‌کند:

  • ورود به پاب برای قرار ملاقات: قبل از آن مست شدن.
  • ورود به کافه برای دیدار با دوست: عینک آفتابی زدن و وانمود به مشغول بودن با تلفن، یا پنهان شدن در دستشویی.
  • ورود به بار برای دوستان کاری: پیام دادن به «دوست ایمنی» و وانمود به داشتن مشکل چشمی.
  • ورود به رستوران برای خانواده شریک زندگی: پیشنهاد جدایی از شریک به‌خاطر مجبور شدن به تنهایی رفتن.

مشکل در شروع گفتگوهای کوچک. شروع صحبت با افراد جدید منبع دیگری از اضطراب است که توسط گفتگوی مغز درباره نداشتن حرف جالب تشدید می‌شود. نویسنده «شروع‌کننده‌های امن گفتگو» مانند تعریف از ژاکت یا پرسیدن مدت آشنایی گروه را پیشنهاد می‌دهد و به دست‌وپاچلفتی بودن جهانی در مکالمات کوچک اشاره می‌کند.

۵. روابط، قرار ملاقات و خواسته‌های متضاد بدن

تا به حال هیچ مردی کاملاً مطابق آنچه من می‌خواهم نبوده، هرچند فهرستم به‌طور شگفت‌آوری کوتاه است.

کمیته‌ای از خواسته‌ها. در زمینه قرار ملاقات و روابط، فرایند تصمیم‌گیری نویسنده توسط خواسته‌های متضاد قلب (عشق، آرامش)، رحم (فرزند، ژن‌های خوب) و واژن (جذابیت فوری جسمی) پیچیده می‌شود. این کمیته درونی انتخاب شریک را به مذاکره‌ای پیچیده تبدیل می‌کند.

دشواری‌های استفاده از اپلیکیشن‌های دوست‌یابی. استفاده از اپلیکیشن‌هایی مانند هینج به یک برنامه واقعی درونی تبدیل می‌شود که قلب، رحم و واژن هر کدام بر اساس معیارهای خاص خود، شریک‌های احتمالی را ارزیابی می‌کنند. نویسنده با طنز فرایند گسترش معیارهای جستجو و بحث درونی درباره هر پروفایل را شرح می‌دهد و اولویت‌های متفاوت اعضای بدن را برجسته می‌سازد.

سکس و ذهن بیش‌ازحد فکرکننده. حتی در لحظات صمیمی، گفتگوی مغز ادامه دارد و بر خودآگاهی، نگرانی‌های بهداشتی و افکار حواس‌پرت‌کن درباره کارهای خانه یا عنکبوت‌ها تمرکز می‌کند. نویسنده دشواری حضور کامل را بیان می‌کند و «موقعیت‌های جنسی برای افراد مضطرب» را پیشنهاد می‌دهد که شامل طنز، حواس‌پرتی یا اولویت دادن به خواب به جای عملکرد است.

۶. چنگ زدن فراگیر اضطراب سلامت

اولین برخورد من با مرگ در سال اول دانشگاه بود.

تفسیر نادرست احساسات جسمی. نویسنده بارها اضطراب شدید سلامت را تجربه می‌کند و احساسات طبیعی بدن یا علائم جزئی را به‌عنوان نشانه‌های بیماری جدی یا مرگ قریب‌الوقوع تفسیر می‌کند. تنگی قفسه سینه به حمله قلبی، سردرد به تومور مغزی تبدیل می‌شود و باعث وحشت و مراجعه‌های غیرضروری به بیمارستان می‌گردد.

تشخیص‌های غیرقابل اعتماد دکتر مغز. مغز در این مواقع نقش «دکتر مغز» را بازی می‌کند و تشخیص‌های دراماتیک و اغلب مرگبار بر اساس جستجوهای سریع و غیرقابل اعتماد اینترنتی ارائه می‌دهد. این صدای درونی اضطراب را تشدید می‌کند و نویسنده را به وحشت یا جستجوی فوری مراقبت پزشکی ترغیب می‌کند.

یادگیری مدیریت اضطراب. از طریق تجربه‌هایی مانند حمله پانیک که با حمله قلبی اشتباه گرفته شد و نگرانی‌های مداوم درباره بیماری‌های مختلف، نویسنده در نهایت تشخیص اختلال اضطراب فراگیر را دریافت می‌کند. این آگاهی همراه با راهکارهایی مانند تنفس عمیق و درمان، به او کمک می‌کند ترس فراگیر را مدیریت کند و بین علائم واقعی و احساسات ناشی از اضطراب تمایز قائل شود.

۷. مواجهه با واقعیت‌های شرم‌آور عملکردهای بدنی

باد شکم یک واقعیت جهانی از وجود انسان است.

شرم از فرآیندهای طبیعی. با وجود آگاهی از اینکه عملکردهای بدنی مانند باد شکم و اجابت مزاج طبیعی هستند، نویسنده در زمینه‌های اجتماعی یا عاشقانه شرم شدیدی را تجربه می‌کند. این موضوع تابوی اجتماعی پیرامون این اعمال طبیعی را نشان می‌دهد.

تروماهای کودکی مرتبط با اجابت مزاج. مشکلات دوران کودکی در پاک‌کردن منجر به حوادث شرم‌آوری شد، از جمله سیلاب خانه و مورد تمسخر قرار گرفتن توسط دختر معلم سال‌ها بعد. این تروما اضطراب طولانی‌مدتی درباره اجابت مزاج، به‌ویژه هنگام تلاش برای پنهان‌کردن آن از شریک زندگی، ایجاد کرد.

راهکارهای پنهان‌سازی. نویسنده با طنز روش‌های پیچیده‌ای برای مخفی کردن باد شکم شرح می‌دهد، مانند سرفه بلند («حواس‌پرت‌کن») یا استفاده از دستمال توالت به‌عنوان «خفه‌کننده». همچنین تعطیلات پراسترس خود را بازگو می‌کند که چند روز بدون اجابت مزاج گذشت تا توهم «دخترها اجابت مزاج نمی‌کنند» حفظ شود، که نشان‌دهنده تلاش‌های شدید برای اجتناب از شرم است.

۸. یافتن و پذیرفتن هویت در مراحل زندگی

به آشفتگی لباس‌های کمدم خیره می‌شوم و تنشی در پشت سرم حس می‌کنم در حالی که به‌سختی سعی می‌کنم لباسی انتخاب کنم.

کمدی از خودهای گذشته. کمد نویسنده نمایانگر مبارزه‌اش با هویت است، پر از لباس‌هایی از دوره‌های مختلف زندگی که تحت تأثیر مدهای زودگذر یا شخصیت‌های آرمانی انتخاب شده‌اند. انتخاب لباس به نبردی با مغز تبدیل می‌شود که انتخاب‌هایش را نقد می‌کند و حس هویت او را زیر سؤال می‌برد.

کاوش هویت‌های مختلف. در طول زندگی، نویسنده هویت‌های متفاوتی را تجربه کرده است؛ از رقصنده و ستاره پاپ گرفته تا خبرنگار، کارآموز زیبایی، کشاورز موز و پیشخدمت دیزنی ورلد. هر دوره با «لباس فرم» یا سبک زندگی خاصی مشخص می‌شود که جستجوی جایگاه و هویت واقعی را نشان می‌دهد.

پذیرش و شادی. نویسنده رضایت‌بخش‌ترین هویت خود را هنگام شروع ساخت ویدئوهای کمدی می‌یابد، خود واقعی‌اش را می‌پذیرد و در کارش شادی می‌یابد. او درمی‌یابد که یافتن خود زمان می‌برد و دنبال‌کردن آنچه هیجان‌انگیز است، حتی اگر شامل لباس پوشیدن به شکل اعضای بدن باشد، راهی معتبر برای خوشبختی و پذیرش خود است.

۹. پردازش غم و فقدان به شیوه‌های غیرمنتظره

در ۲۴ فروردین ۱۴۰۰، پدرم فوت کرد. خبرش مرا کاملاً نابود کرد.

شوک دمانس زودرس. نویسنده تشخیص دمانس تهاجمی پدرش را در سن نسبتاً جوانی بازگو می‌کند. این آغاز دوره‌ای از غم پیش‌نگرانه بود که در آن شخصیت و فردی که می‌شناخت را در حالی که هنوز زنده بود، از دست می‌داد.

شاهد زوال. زندگی با پدر در دوران بیماری، نویسنده شاهد پیشرفت بی‌رحمانه بیماری بود که شخصیت و کنترل احساسات او را از بین برد. او خاطراتی تأثیرگذار و گاه طنزآمیز را به اشتراک می‌گذارد که تغییرات رفتار پدر و تلاش خانواده برای کنار آمدن را نشان می‌دهد.

مواجهه با غم پس از مرگ. نویسنده شوک و درد عمیق پس از فوت پدر را توصیف می‌کند، با وجود سال‌ها بیماری. او به نبود راهنمایی برای سوگواری اشاره می‌کند و مدل‌های سنتی را با تجربه نامنظم و پیچیده خود که شامل لحظاتی از مقاومت، خشم، خنده و پذیرش بود، مقایسه می‌کند.

۱۰. استفاده از طنز به‌عنوان مکانیزم مقابله

اگر نخندی، گریه می‌کنی.

یافتن طنز در اضطراب. نویسنده به‌طور مداوم از طنز برای پردازش و بیان اضطراب‌ها، افکار بیش‌ازحد و تجربیات شرم‌آور خود استفاده می‌کند. تجسم مغز، شرح افکار مزاحم عجیب و بزرگ‌نمایی دست‌وپاچلفتی‌های اجتماعی به او کمک می‌کند در موقعیت‌های استرس‌زا سبک‌بالی بیابد.

خندیدن در روزهای سخت. طنز به‌عنوان مکانیزم حیاتی مقابله، به‌ویژه در مواجهه با رویدادهای دشوار زندگی مانند دمانس پدر و اضطراب سلامت خود نویسنده ارائه می‌شود. خانواده با شعار «اگر نخندی، گریه می‌کنی» از شوخی‌ها و خاطرات خنده‌دار برای عبور از درد بیماری استفاده می‌کنند.

همدلی از طریق دست‌وپاچلفتی‌های مشترک. با به اشتراک گذاشتن صادقانه شرم‌آورترین لحظاتش – از حوادث کودکی مرتبط با اجابت مزاج و دروغ‌های بلوغ تا مشکلات اپیلاسیون و شکست‌های ارائه در بزرگسالی – نویسنده حس تجربه انسانی مشترک را ایجاد می‌کند. تمایل او به خندیدن به خود، مبارزاتش را قابل‌لمس می‌سازد و خوانندگان را تشویق می‌کند در نقص‌ها و اضطراب‌های خود طنز بیابند.

آخرین به‌روزرسانی::

نقد و بررسی

3.89 از 5
میانگین از 8k+ امتیازات از Goodreads و Amazon.

کتاب «من در برابر مغز» با نظرات متفاوتی روبه‌رو شده و میانگین امتیاز آن ۳.۸۹ از ۵ است. بسیاری از خوانندگان این اثر را قابل‌لمس و طنزآمیز می‌دانند و از رویکرد صادقانه‌ی موریس نسبت به سلامت روان و افکار بیش‌ازحد استقبال می‌کنند. برخی نیز به نسخه‌ی صوتی کتاب که توسط خود نویسنده روایت شده، تحسین می‌ورزند. با این حال، منتقدان معتقدند کتاب از نظر ارائه‌ی راهکارهای عملی ضعیف است و بیش‌ازحد به حکایت‌ها و داستان‌های کوتاه تکیه دارد. لحن و شوخ‌طبعی کتاب باعث شده خوانندگان نظرات متفاوتی داشته باشند؛ برخی آن را غیرقابل‌تحمل یا کم‌اهمیت جلوه دادن موضوعات مهم می‌دانند. چندین نقد نیز به شباهت محتوای کتاب با پست‌های موریس در شبکه‌های اجتماعی اشاره کرده‌اند که ممکن است برای طرفداران قدیمی جذاب باشد، اما کسانی که به دنبال عمق بیشتر هستند را ناامید کند.

Your rating:
4.48
7 امتیازها

درباره نویسنده

هیلی موریس، کمدین، شخصیت فعال در شبکه‌های اجتماعی و نویسنده‌ای بریتانیایی است که به‌خاطر محتوای طنزآمیزش درباره‌ی سلامت روان و افکار بیش‌ازحد شناخته شده است. او از طریق ویدئوهایش در اینستاگرام و تیک‌تاک به شهرت رسید، جایی که بخش‌های مختلف بدن و اعضای آن را در موقعیت‌های کمدی به تصویر می‌کشد. سبک منحصربه‌فرد موریس در پرداختن به اضطراب و چالش‌های روزمره، با بسیاری از مخاطبان هم‌صدا شده و باعث جذب دنبال‌کنندگان فراوانی در فضای مجازی شده است. کتاب نخست او با عنوان «من در برابر مغز» به گسترش موضوعاتی می‌پردازد که در محتوای شبکه‌های اجتماعی‌اش مطرح کرده است؛ جایی که خاطرات شخصی را با طنزی ظریف ترکیب می‌کند تا دشواری‌های زندگی با ذهنی پرجنب‌وجوش را بررسی کند. آثار موریس اغلب به موضوعاتی مانند تصویر بدن، روابط و مقابله با احساسات دشوار می‌پردازد که همگی با طنز خودانتقادی و قابل‌لمس او ارائه می‌شوند.

Listen
0:00
-0:00
1x
Dan
Andrew
Michelle
Lauren
Select Speed
1.0×
+
200 words per minute
Home
Library
Get App
Create a free account to unlock:
Requests: Request new book summaries
Bookmarks: Save your favorite books
History: Revisit books later
Recommendations: Personalized for you
Ratings: Rate books & see your ratings
100,000+ readers
Try Full Access for 7 Days
Listen, bookmark, and more
Compare Features Free Pro
📖 Read Summaries
All summaries are free to read in 40 languages
🎧 Listen to Summaries
Listen to unlimited summaries in 40 languages
❤️ Unlimited Bookmarks
Free users are limited to 4
📜 Unlimited History
Free users are limited to 4
📥 Unlimited Downloads
Free users are limited to 1
Risk-Free Timeline
Today: Get Instant Access
Listen to full summaries of 73,530 books. That's 12,000+ hours of audio!
Day 4: Trial Reminder
We'll send you a notification that your trial is ending soon.
Day 7: Your subscription begins
You'll be charged on Jun 6,
cancel anytime before.
Consume 2.8x More Books
2.8x more books Listening Reading
Our users love us
100,000+ readers
"...I can 10x the number of books I can read..."
"...exceptionally accurate, engaging, and beautifully presented..."
"...better than any amazon review when I'm making a book-buying decision..."
Save 62%
Yearly
$119.88 $44.99/year
$3.75/mo
Monthly
$9.99/mo
Try Free & Unlock
7 days free, then $44.99/year. Cancel anytime.
Scanner
Find a barcode to scan

Settings
General
Widget
Loading...