نکات کلیدی
۱. توهم صلح دائمی پس از جنگ سرد
بیش از سی سال—از سقوط دیوار برلین تا تهاجم به اوکراین—احساسی از اطمینان وجود داشت که بزرگترین دستاورد غیرقابل انکار آمریکا در جنگ سرد، چیزی شبیه به دورهای پایدار از صلح میان ابرقدرتهای هستهای جهان است.
خودرضایتی پس از جنگ سرد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باور گستردهای را در پی داشت مبنی بر اینکه دورهای پایدار از صلح، بهویژه میان ابرقدرتهای هستهای، آغاز شده است. این خوشبینی منجر به کاهش هوشیاری و کماهمیت جلوه دادن تهدیدات احتمالی شد و بسیاری را نسبت به بازگشت رقابتهای ژئوپولیتیکی کور کرد.
جذابیت جهان تکقطبی. ایالات متحده بهعنوان تنها ابرقدرت، دورهای از تسلط بیچالش را تجربه کرد که حس شکستناپذیری و غفلت از چالشهای نوظهور را به دنبال داشت. این اعتماد به نفس بیش از حد به اشتباهات راهبردی و ناتوانی در پیشبینی ظهور قدرتهای رقیب انجامید.
حواسپرتی و تقسیمات داخلی. تمرکز آمریکا به جنگهای پرهزینه در خاورمیانه، همهگیری مرگبار و ناآرامیهای سیاسی داخلی معطوف شد و توجه و منابع را از مقابله با تهدیدات راهبردی بزرگتر ناشی از روسیه و چین منحرف کرد. این حواسپرتی به این قدرتها اجازه داد تا با مقاومت کمتری برنامههای خود را پیش ببرند.
۲. فرض نادرست ادغام غربی
ما همچنین مطمئن بودیم که با وجود شوک، تروما و بینظمیهای قرن بیستویکم، جهان به شکلی که مدتها پیشبینی کرده بودیم، سامان خواهد یافت.
وابستگی اقتصادی بهعنوان عامل صلحآمیز. باور غالب بر این بود که روابط اقتصادی مانع از بروز درگیری میشود، زیرا کشورها منافع مالی را بر جاهطلبیهای سرزمینی ترجیح میدهند. این فرضیه نادرست از آب درآمد، چرا که رهبرانی مانند پوتین و شی اهداف ملیگرایانه را حتی به قیمت پیامدهای اقتصادی دنبال کردند.
اشتباه «اجماع واشنگتن». «اجماع واشنگتن» که جهانیسازی را راهی به سوی رشد اقتصادی و ثبات سیاسی میدانست، تأثیرات منفی بر طبقه متوسط و محدودیتهای وابستگی اقتصادی در مهار رفتارهای تهاجمی را نادیده گرفت. این دیدگاه سادهانگارانه به قضاوت نادرست درباره انگیزهها و اهداف واقعی قدرتهای رقیب انجامید.
نادیده گرفتن نشانههای هشداردهنده. با وجود شواهد واضحی از تجاوز روسیه (گرجستان، کریمه) و سیاستهای توسعهطلبانه چین (دریای جنوبی چین، ابتکار کمربند و جاده)، غرب به این باور پایبند بود که این کشورها نهایتاً در نظم جهانی موجود ادغام خواهند شد. این انکار واقعیت، پاسخهای مؤثر به تهدیدات نوظهور را مختل کرد.
۳. بازگشت درگیری ابرقدرتها
این کتاب درباره شوکی جهانی است که واشنگتن را غافلگیر کرد: احیای درگیری ابرقدرتها.
بیداری تلخ. تهاجم به اوکراین توهم نظم جهانی صلحآمیز دائمی را شکست و بازنگری در فرضیات دیرینه درباره روابط ابرقدرتها را ضروری ساخت. بازگشت رقابت قدرتهای بزرگ بسیاری را در واشنگتن غافلگیر کرد و ناتوانی در پیشبینی بازگشت رقابتهای ژئوپولیتیکی سنتی را آشکار ساخت.
چارچوببندی «جنگ سرد جدید». عبارت «جنگ سرد جدید» رواج یافت، اما قیاس کاملی نیست. وضعیت کنونی شامل شبکهای پیچیده از تهدیدات متصل به هم است که ابعاد فناوری، اقتصادی و نظامی را در بر میگیرد و آن را از مبارزه ایدئولوژیک گذشته متمایز میسازد.
چارچوببندی ایدئولوژیک بایدن. بایدن این درگیری را نبردی میان دموکراسی و استبداد معرفی کرد و بعد ایدئولوژیک به رقابت افزود. این چارچوببندی، هرچند از نظر سیاسی مفید بود، برخی از متحدان را بیگانه کرد و خطر سادهسازی بیش از حد انگیزههای پیچیده روسیه و چین را به همراه داشت.
۴. جنگهای سرد جدید: تهدیدی چندوجهی
امروز، بایدن و دستیارانش اشاره کردند که چین رقیب راهبردی بسیار گستردهتری نسبت به اتحاد جماهیر شوروی است.
فراتر از قدرت نظامی. جنگهای سرد جدید تنها به رقابت نظامی محدود نمیشوند؛ بلکه شامل تسلط فناوری، نفوذ اقتصادی و درگیریهای ایدئولوژیک هستند و چشماندازی پیچیده و چندوجهی از تهدید را شکل میدهند.
چالش جامع چین. چین چالشی منحصر به فرد است که همزمان رقیب فناوری، رقیب نظامی و قدرت اقتصادی است. این ماهیت چندوجهی نیازمند استراتژی دقیقتر و جامعتری نسبت به مهار سنتی است.
عرصه نبرد دیجیتال. فضای سایبری به حوزهای حیاتی در درگیریها تبدیل شده است و حملات به زیرساختها و جنگ اطلاعاتی به طور فزایندهای رایج شدهاند. این عرصه دیجیتال مرزهای جنگ سنتی و فعالیتهای صلحآمیز را مبهم میکند و نیازمند توانمندیهای دفاعی و تهاجمی نوین است.
۵. حقطلبی پوتین و شکست بازدارندگی
پوتین، بعدها برنز به من گفت، «تقریباً احساس حق کنترل اوکراین و انتخابهای اوکراین را داشت.»
آرمانهای امپریالیستی پوتین. اقدامات پوتین ناشی از باور عمیق به حق روسیه در کنترل اوکراین و حوزه نفوذش است. این حس حقطلبی سیاست خارجی تهاجمی او و بیتوجهی به هنجارهای بینالمللی را تغذیه میکند.
شکست بازدارندگی. با وجود هشدارها و تحریمها، پوتین اراده غرب و هزینههای احتمالی تهاجم به اوکراین را دستکم گرفت. این اشتباه نشاندهنده محدودیتهای استراتژیهای بازدارندگی سنتی در مواجهه با رهبرانی است که با انگیزههای ایدئولوژیک یا شخصی هدایت میشوند.
خوانش نادرست غرب از پوتین. دستکم گرفتن مداوم نیتها و میزان ریسکپذیری پوتین به شکست در جلوگیری از تهاجم انجامید. باور به اینکه منافع اقتصادی بر آرمانهای امپریالیستی غلبه خواهد کرد، قضاوتی خطرناک بود.
۶. صعود اقتصادی و آرمانهای فناوری چین
جای تعجب نیست که چینیها آن را سیاست مهار مینامیدند.
قدرت اقتصادی بهعنوان ابزار. چین از قدرت اقتصادی خود برای اعمال نفوذ سیاسی بهره میبرد و با ابتکاراتی مانند کمربند و جاده دامنه نفوذ خود را گسترش داده و نظم جهانی موجود را به چالش میکشد. این فشار اقتصادی تهدیدی جدی برای حاکمیت و استقلال کشورهای کوچکتر است.
آرمان تسلط فناوری. برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» نشاندهنده هدف چین برای تسلط بر فناوریهای کلیدی مانند نیمههادیها، هوش مصنوعی و شبکههای ۵G است. این آرمان فناوری چالشی مستقیم برای رهبری غرب ایجاد کرده و نگرانیهایی درباره امنیت و کنترل زیرساختهای حیاتی به وجود آورده است.
چالش وابستگی متقابل. وابستگی اقتصادی عمیق میان آمریکا و چین معمایی پیچیده ایجاد کرده است. در حالی که روابط اقتصادی میتواند ثبات ایجاد کند، به چین اهرم فشار میدهد و اعمال پیامدهای مؤثر برای رفتار تهاجمی آن را دشوار میسازد.
۷. جنگ اوکراین بهعنوان کاتالیزور بازچینی جهانی
جنگ منطقهای بود؛ اما منافع آن جهانی بود.
شتابدهنده روندهای موجود. جنگ اوکراین روندهای موجود در سیاست جهانی را تسریع کرده است، از جمله کاهش قدرت آمریکا، صعود چین و تکهتکه شدن نظم بینالملل. این درگیری شکنندگی اتحادهای موجود و جسارت فزاینده قدرتهای بازنگر را آشکار ساخته است.
محور جدید مقاومت. جنگ همکاری میان روسیه و چین را تقویت کرده و محور قدرتمندی در برابر آمریکا و متحدانش ایجاد کرده است. این اتحاد، هرچند بدون تنش نیست، چالشی جدی برای نظم جهانی موجود است و میتواند به جهانی چندقطبی و ناپایدار منجر شود.
تأثیر جهانی جنگ. این درگیری پیامدهای گستردهای فراتر از اروپا داشته است، از جمله تأثیر بر امنیت غذایی، بازارهای انرژی و زنجیرههای تأمین جهانی. این اختلالات نابرابریهای موجود را تشدید کرده و فرصتهای جدیدی برای گسترش نفوذ چین در جهان در حال توسعه فراهم آورده است.
۸. محدودیتهای قدرت و نفوذ آمریکا
هر یک از این رؤسا باور داشتند که قدرت اقتصاد آمریکا، فناوری آن یا قدرت اقناعی رئیسجمهور میتواند تاریخ را به نفع واشنگتن تغییر دهد.
توهم کنترل. رؤسای جمهور آمریکا اغلب توانایی خود در شکلدهی به رویدادهای جهانی را بیش از حد برآورد کردهاند و باور داشتند که قدرت اقتصادی، فناوری پیشرفته یا جذابیت شخصیشان میتواند تاریخ را به سمت واشنگتن خم کند. این اعتماد به نفس بیش از حد به اشتباهات و ناتوانی در شناخت محدودیتهای قدرت آمریکا منجر شده است.
تقسیمات داخلی و حواسپرتیها. تقسیمات سیاسی داخلی، نگرانیهای اقتصادی و ناآرامیهای اجتماعی توانایی آمریکا در اعمال قدرت در خارج را تضعیف کردهاند. این چالشهای داخلی توجه و منابع را از مقابله با تهدیدات راهبردی بزرگتر منحرف کردهاند.
ظهور قدرتهای بازنگر. ظهور چین و روسیه بهعنوان قدرتهای بازنگر که نظم جهانی موجود را به چالش میکشند، نفوذ آمریکا را بیش از پیش محدود کرده است. این قدرتها فعالانه در تلاش برای تضعیف رهبری آمریکا و ایجاد جهانی چندقطبیتر هستند.
۹. پارادوکس هستهای و خطر تشدید تنش
بایدن دو هدف متضاد را مطرح کرد: هر کاری میتوانید برای کمک به اوکراین انجام دهید و وارد جنگ جهانی سوم نشوید.
بازگشت تهدید هستهای. جنگ اوکراین تهدید جنگ هستهای را بار دیگر به صدر روابط بینالملل بازگردانده است. اشارههای مکرر پوتین به استفاده از سلاحهای هستهای، میزان خطر درگیری را افزایش داده و دینامیکی خطرناک ایجاد کرده است.
محدودیتهای بازدارندگی. تهدید به تلافی هستهای ممکن است برای بازداشتن پوتین از استفاده از سلاحهای هستهای تاکتیکی در اوکراین کافی نباشد. احتمال اشتباه محاسباتی یا تشدید تنش بالا است و وضعیت شکنندهای با پیامدهای بالقوه فاجعهبار ایجاد میکند.
نیاز به استراتژی هستهای نوین. ظهور چندین قدرت هستهای و توسعه فناوریهای جدید سلاحها نیازمند بازنگری در استراتژیهای بازدارندگی سنتی است. آمریکا باید راههایی برای مدیریت خطرات تشدید هستهای بیابد و در عین حال به تعهد خود برای دفاع از متحدان پایبند بماند.
۱۰. اهمیت اتحادها و شراکتهای راهبردی
هر جا ممکن باشد همکاری میکنیم؛ هر جا لازم باشد مقابله خواهیم کرد.
قدرت اتحادها. جنگ اوکراین اهمیت اتحادها در مقابله با تجاوز را نشان داده است. توانایی آمریکا در بسیج متحدان و شرکا برای حمایت از اوکراین و منزوی کردن روسیه حیاتی بوده است.
ساخت شبکهای از شراکتها. آمریکا نیازمند گسترش شبکهای وسیعتر از شراکتهای راهبردی است، حتی با کشورهایی که همه ارزشهایش را به اشتراک نمیگذارند. این شراکتها برای مقابله با چالشهای جهانی و مهار نفوذ قدرتهای بازنگر ضروریاند.
نیاز به تقسیم بار مسئولیت. حفظ شبکهای قوی از اتحادها مستلزم تعهد به تقسیم بار مسئولیت است. آمریکا نمیتواند تمام مسئولیت امنیت جهانی را به دوش بکشد و باید با متحدان خود همکاری کند تا سهم عادلانهای از مسئولیتها را بر عهده بگیرند.
۱۱. محو شدن مرزهای جنگ مدرن
میلی به شیوهای رنگارنگ به یکی از نگرانکنندهترین ویژگیهای عصر ژئوپولیتیکی جدید اشاره کرد: بخشی از ۱۹۱۴، بخشی از ۱۹۴۱ و بخشی از ۲۰۲۲ است.
جنگ ترکیبی. درگیریهای مدرن با محو شدن مرز میان جنگ سنتی، حملات سایبری، کمپینهای اطلاعات نادرست و فشارهای اقتصادی شناخته میشوند. این رویکرد ترکیبی نیازمند پاسخ یکپارچه و سازگار است.
ظهور بازیگران خصوصی. شرکتهای فناوری و پیمانکاران نظامی خصوصی نقش فزایندهای در درگیریهای مدرن ایفا میکنند. این روند پرسشهای اخلاقی و حقوقی درباره مسئولیتپذیری و کنترل ایجاد میکند.
عنصر انسانی. با وجود پیشرفت فناوری، عنصر انسانی همچنان در جنگ اهمیت دارد. روحیه مبارزه مردم اوکراین و رهبری زلنسکی عوامل کلیدی در مقاومت در برابر تهاجم روسیه بودهاند.
۱۲. مبارزه پایدار برای نظم جهانی
«دوران پساجنگ سرد بهطور قطعی به پایان رسیده است»، استراتژی امنیت ملی بایدن در اواخر ۲۰۲۲ اعلام کرد، زمانی که جنگ اوکراین به بنبست رسید، «و رقابتی میان قدرتهای بزرگ برای شکل دادن به آینده در جریان است.»
دوران جدید رقابت. جهان وارد دورهای جدید از رقابت قدرتهای بزرگ شده است که در آن آمریکا، چین و روسیه برای نفوذ و شکلدهی به آینده نظم بینالملل به رقابت میپردازند. این رقابت بلندمدت و چندوجهی است و نیازمند تعهد مستمر و تفکر راهبردی است.
ابهام پیروزی. برخلاف جنگ سرد، نتیجه این رقابت جدید نامشخص است. هیچ تضمینی وجود ندارد که آمریکا به پیروزی قاطع دست یابد و تعریف «پیروزی» خود پیچیدهتر و ظریفتر شده است.
نیاز به سازگاری. آمریکا باید سیاست خارجی، استراتژی نظامی و سیاستهای اقتصادی خود را برای مواجهه با چالشهای این دوران جدید تطبیق دهد. این امر مستلزم آمادگی برای به چالش کشیدن فرضیات دیرینه، پذیرش نوآوری و اولویت دادن به اهداف راهبردی بلندمدت بر منافع سیاسی کوتاهمدت است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «جنگهای سرد نوین» به بررسی چالشهای سیاست خارجی آمریکا در دنیای چندقطبی میپردازد و تمرکز ویژهای بر تنشها با چین و روسیه دارد. خوانندگان این اثر، تحلیل جامع، روایت جذاب و بینش عمیق نویسنده را درباره رویدادهای ژئوپلیتیکی اخیر ستایش میکنند. بسیاری این کتاب را منبعی ضروری برای درک تحولات جهانی کنونی میدانند، هرچند برخی نقد میکنند که دیدگاه آن بیش از حد متمرکز بر آمریکا است. موضوعاتی چون تهاجم به اوکراین، روابط تایوان و چین و رقابتهای فناورانه در این کتاب مطرح شدهاند. اگرچه گاهی مطالب آن پیچیده به نظر میرسد، اما به دلیل خوانایی و بهموقع بودنش مورد تحسین قرار گرفته است. منتقدان معتقدند که کتاب اطلاعات جدیدی ارائه نمیدهد یا دچار سوگیری پسنگرانه است.