نکات کلیدی
۱. برخورد رعد و برق سهمگین آغازگر تجربهی نزدیک به مرگ عمیق بود
و همین بود. صدای بعدی که شنیدم مثل قطاری باری بود که با سرعت نور به گوشم میرسید.
شروع ناگهانی و شدید. در هفدهم سپتامبر ۱۹۷۵، رعد و برقی به دنیون برینکلی برخورد کرد در حالی که او مشغول صحبت تلفنی بود و جریان برق سوزان و شدیدی از بدنش گذشت. نیروی این برخورد چنان عظیم بود که میخهای کفش او را به زمین جوش داد و او را به هوا پرتاب کرد، دردی فوری و طاقتفرسا را به همراه داشت. این حادثهی خشونتآمیز بلافاصله او را از قالب جسمانیاش جدا کرد.
دیدگاه خارج از بدن. او خود را بالای بدنش شناور دید و تلاشهای بیوقفهی همسرش برای احیای قلبی-ریوی و رسیدن تکنسینهای اورژانس را مشاهده کرد. از این منظر جدا شده، بدون درد و ترس صحنه را تماشا میکرد، گویی تماشاگر بیطرف فیلم مرگ خودش بود. این جدایی اولیه از جسم فیزیکی، آغاز سفر خارقالعادهاش بود.
مرگ بالینی اعلام شد. با وجود تلاشهای احیا، بدنش بیجان باقی ماند. او دید که پرسنل پزشکی در آمبولانس مرگ او را اعلام کردند، بدنش را با ملحفه پوشاندند و آمادهی انتقال به سردخانه شدند. این تأیید بالینی، درک او را از پایان زندگی جسمانیاش تثبیت کرد و آگاهیاش را برای ورود به قلمرو معنوی آزاد ساخت.
۲. سفر از طریق تونل به ملاقات نور و عشق خالص انجامید
این روشنترین نوری بود که تا به حال دیده بودم، اما با این حال، اصلاً به چشمهایم آسیب نمیرساند.
غرق شدن در تونل. بلافاصله پس از درک مرگ، تونلی شکل گرفت و به سوی او مارپیچ زد، همراه با صدای هفت زنگ ریتمیک. او به درون این تونل کشیده شد، دنیای فیزیکی و آشوب آن را پشت سر گذاشت و وارد فضایی از آبی عمیق و خاکستری شد که در مقایسه با دردی که تازه تجربه کرده بود، آرام و صلحآمیز به نظر میرسید.
حرکت به سوی نور درخشان. در انتهای تونل نوری ظاهر شد که با حرکت سریع او به سوی آن، روشنتر میشد، بدون استفاده از پاها. وقتی به انتها رسید، خود را در بهشتی از نور درخشان و آرامشبخش یافت که بسیار روشن بود اما هیچ ناراحتی برای ادراکش ایجاد نمیکرد. این نور حس عمیقی از آرامش را ساطع میکرد.
ملاقات با موجود نورانی. شکلی نقرهای و درخشان از مه بیرون آمد، به سوی او آمد و عشق فراوانی را منتشر کرد. این عشق ترکیبی هزار برابر از محبت یک معشوق، مادر و بهترین دوست بود که با نزدیک شدن موجود شدت مییافت. در حضور آن، احساس کرد چگالیاش کاهش یافته و روحی آزاد و بیقید و شرط در دریایی از شفقت و همدلی بیقضاوت غوطهور است.
۳. بازبینی عمیق و دردناک زندگی
از لحظهای که شروع شد تا پایان، با واقعیت ناخوشایندی روبرو شدم که من آدم ناخوشایندی بودم، کسی خودمحور و بدخلق.
تجربهی همدلانه و فراگیر. در آغوش موجود نورانی، دنیون بازبینی کامل زندگیاش را تجربه کرد، نه تنها دیدن رویدادها بلکه احساس آنها از دید دیگران. این یعنی هر عمل، نگرش و انگیزه را دوباره زیستن، درک درد، تحقیر و غمی که به واسطه رفتار خشونتآمیز و خودخواهانهاش به دیگران وارد کرده بود.
احساس تأثیر بر دیگران. بازبینی زنجیرهای از واکنشهای احساسی را نشان داد، چگونگی تأثیر عمیق اعمالش بر دیگران و تأثیر واکنشهای آنها بر اطرافیانشان. او درد کسانی را که با آنها درگیر شده بود، رنج روانی والدینش و اندوه خانوادههایی که عزیزانشان را در عملیات نظامی از دست داده بودند، احساس کرد. حتی ظلم به حیوانات را از دیدگاه آنها تجربه کرد.
یادگیری اهمیت نیت. بازبینی نشان داد که چرایی یک عمل به اندازه خود عمل اهمیت دارد. آسیب رساندن به کسی برای تفریح درد زیادی در بازبینی ایجاد میکرد، در حالی که اعمالی که برای هدفی انجام شده بود، حتی اگر خشونتآمیز بودند، درد کمتری داشتند، هرچند رنج ایجاد شده را نشان میدادند. درس اصلی این بود که مهربانی و عشق واقعی، حتی در اعمال کوچک، ارزشمندترین سرمایهها هستند.
۴. ملاقات با موجودات نورانی و ورود به شهر کریستالی
وقتی به ذات آن نگاه کردم، منشورهای رنگی را دیدم، گویی از هزاران الماس کوچک تشکیل شده بود که هرکدام رنگهای رنگینکمان را میتاباندند.
ورود به شهری از نور. پس از بازبینی زندگی، با موجود نورانی به سمت بالا حرکت کرد، از میان مه درخشان و میدانهای انرژی شبیه رودخانهها و دریاچهها گذشت و به کوههایی از مخمل آبی عمیق رسیدند. آنها به شهری رسیدند که کاملاً از کلیساهای کریستالی ساخته شده بود که از درون به شدت میدرخشیدند و حس شکوه و دانش را منتقل میکردند.
حضور سیزده موجود نورانی. درون تالار سخنرانی باشکوهی در یکی از ساختمانها، سیزده موجود نورانی پشت تریبونی درخشان ظاهر شدند. این موجودات متفاوت از موجود اول بودند، نوری آبی عمیق ساطع میکردند که نشاندهنده قدرت عظیم و نمایانگر ویژگیهای مختلف انسانی بود. حضور آنها حس بودن در مکانی برای آموزش عمیق را منتقل میکرد.
دانش از طریق ادراک. در حضور این موجودات، دانش به سرعت در دسترس بود. تنها با فکر کردن به یک سؤال، میتوانست جوهره پاسخ را کشف کند و مفاهیم پیچیدهای مانند چگونگی کارکرد نور یا ماهیت روح را درک نماید. این حالت وجودی غرق در دانش بود که ادراک برابر با فهم بود، متفاوت از هر یادگیری زمینی.
۵. دریافت دانش و دیدگاههایی از آینده (جعبهها)
در این روز، هفدهم سپتامبر ۱۹۷۵، آینده یکییکی به من آمد، هر بار یک جعبه.
دیدگاهها در جعبهها ارائه شدند. یکی پس از دیگری، موجودات نورانی جعبههایی را ارائه دادند که هرکدام تصویری کوچک شبیه تلویزیون از رویدادهای آینده جهان داشتند. با باز شدن هر جعبه، او به درون دیدگاه کشیده میشد و رویداد را از نزدیک تجربه میکرد. این روند دوازده بار تکرار شد و تغییرات و درگیریهای مهم جهانی آینده را نشان داد.
پیشبینیهای خاص و دقیق. دیدگاهها شامل موارد زیر بودند:
- افول معنوی و اقتصادی آمریکا با بدهی، ناآرامیهای اجتماعی و از دست دادن ایمان.
- درگیری در خاورمیانه، شامل توافقها، احتمال ناپدید شدن اردن، انزوای اسرائیل و استفاده از نفت به عنوان سلاح.
- فجایع هستهای (چرنوبیل، حادثه دریایی دوم) و پیامدهای بلندمدت زیستمحیطی و بهداشتی، که منجر به ظهور محیطزیستگرایی به عنوان «دین» جدید شد.
- درگیریهای چین و روسیه بر سر قلمرو و منابع.
- فروپاشی اقتصادی جهانی، ورشکستگی بانکها و زمینلرزههای ویرانگر در آمریکا که به ورشکستگی و قحطی گسترده منجر شد.
- جنگهای بیابانی (جنگ خلیج) و گسترش سلاحهای شیمیایی/بیولوژیکی در خاورمیانه.
- تروریسم در اروپا (حمله شیمیایی در فرانسه) و افزایش تعصب مذهبی در کشورهایی مانند مصر.
- مهاجرت گسترده از آمریکای مرکزی/جنوبی به آمریکا به دلیل جنگهای داخلی و فروپاشی اقتصادی.
- حکومتی تکنولوژیک در آینده که استفاده از تراشههای زیرپوستی برای کنترل و مدیریت جمعیت را اجباری میکند.
آیندهای مشروط. دیدگاه سیزدهم و نهایی خلاصهای از دیگران بود، همراه با پیامی تلهپاتیک: این رویدادها قطعی نیستند. آینده میتواند تغییر کند اگر بشریت مسیر خود را تغییر دهد، به ویژه با کاهش ترس و شناخت ماهیت معنوی خود. سالهای ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ به عنوان دورهای حساس برای تعیین وقوع جنگ جهانی ویرانگر برجسته شدند.
۶. مأموریتی الهی داده شد: ساخت مراکز رشد معنوی
«تو اینجا هستی تا سرمایهداری معنوی بسازی»، او گفت.
ماموریتی مشخص واگذار شد. پس از دیدگاههای آینده، قدرتمندترین موجود نورانی هدف دنیون از بازگشت به زمین را آشکار ساخت. او مأمور شد تا «سرمایهداری معنوی» را با تغییر فرآیندهای فکری مردم ایجاد کند، آنها را تشویق به تکیه بر خود معنویشان به جای تنها اتکا به دولت یا نهادهای دینی نماید.
مفهوم «مراکز». هسته این مأموریت ساخت «مراکز» فیزیکی بود که به مردم کمک کند استرس را کاهش دهند و طبیعت خود به عنوان موجودات معنوی برتر را درک کنند. او تصویری از هفت اتاق یا بخش مشخص دید که هرکدام نمایانگر مرحلهای در فرآیندی برای بیداری معنوی و ارتباط با خدا بود.
اجزای مراکز:
- اتاق درمان برای بحث گروهی.
- کلینیک ماساژ با ماساژ متقابل.
- اتاق محرومیت حسی برای دروننگری عمیق.
- اتاق بازخورد زیستی برای نشان دادن کنترل بر احساسات.
- بخش مطالعه برای دریافت بینشهای روانی.
- تخت موسیقی برای آرامش عمیق و تجربههای خارج از بدن.
- اتاق تأمل (فولاد/مس صیقلی) که هدف آن کمی مرموز باقی ماند.
- مرحله هشتم شامل سفرهای معنوی هدایت شده با استفاده از بازخورد زیستی.
این اجزا به عنوان اشکال مدرن اوراکلها و معابد روح و رمز و راز معرفی شدند. به او گفته شد که عناصر لازم به سویش خواهند آمد و او خواهد دانست چگونه آنها را گردآورد، هرچند پیشتر دانش این حوزهها را نداشت.
۷. بازگشت به بدن به معنای ورود دوباره به دنیایی از درد شدید بود
این بازگشت به بدن انسانیام مرا در اختیار درد آن قرار داد.
بازگشت ناگهانی به رنج. با وجود تمایلش به ماندن در قلمرو معنوی، به عقب فرستاده شد. خود را بالای بدن مردهاش در راهروی بیمارستان دید درست زمانی که کارکنان برای انتقال به سردخانه رسیدند. با تمرکز بر عشق و دعاهای دوستش تامی، احساس کرد چگالیاش افزایش یافته و ناگهان دوباره در قالب جسمانیاش قرار گرفت.
رنج جسمانی طاقتفرسا. بازگشت درد فوری و شدیدی به همراه داشت که مانند سوختن از درون بود، هر سلولش را در اسید باتری غوطهور میدید. صدای زنگ بلندی در گوشش بود، زبانش متورم و خطوط رعد و برق آبی روی بدنش میسوختند. او فلج شده و در ابتدا قادر به حرکت یا سخن گفتن نبود.
آشفتگی و ناباوری بیمارستان. کارکنان پزشکی از بازگشت ناگهانی او به زندگی پس از اعلام مرگ شوکه شدند. تلاشهای احیا را از سر گرفتند اما وضعیتش بحرانی باقی ماند. پزشکان و پرستاران به وضوح شگفتزده بودند که هنوز زنده است و او را معمای پزشکی میدانستند که انتظار داشتند به زودی بمیرد، امری که تجربهی بازیابی اولیهاش را غیرواقعی و دشوار کرد.
۸. تجربه نزدیک به مرگ تواناییهای روانی فوقالعادهای را آزاد کرد
تواناییام در خواندن ذهنها به سرعت پیشرفت کرد—چنان سریع که تقریباً مذاکرات یک معامله تجاری را خراب کرد.
ظهور خودبهخودی تواناییها. پس از بازگشت از تجربه نزدیک به مرگ، دنیون شروع به تجربه پدیدههای روانی بدون تلاش آگاهانه کرد. ابتدا این توانایی به صورت شنیدن افکار مردم یا دانستن پرسشهای آنها پیش از بیان آنها ظاهر شد که برای خودش و دیگران شگفتآور و گیجکننده بود.
خواندن ذهن و پیشآگاهی. توانایی خواندن ذهنش به سرعت رشد کرد و به او امکان میداد جزئیات دقیق افکار یا نیتهای مردم را حتی در موقعیتهای پیچیده مانند مذاکرات تجاری بداند. همچنین توانست رویدادهای آینده مانند نتایج فوتبال را پیشبینی کند، هرچند بعدها احساس کرد باید از استفاده شخصی مانند قمار خودداری کند.
دیدن «فیلمهای خانگی». توانایی دیگر دیدن قطعات یا «فیلمهایی» از زندگی افراد با نگاه کردن به آنها یا لمس آنها یا وسایلشان بود. این دیدگاهها اغلب بر لحظات استرسزا یا بحرانی تمرکز داشتند و تضادهای شخصی، بیماریها یا رویدادهای گذشته را نشان میدادند. اگرچه گاهی برای دیگران نگرانکننده بود، او این توانایی را برای درک و کمک به مردم، به ویژه در محیطهای مراقبت تسکینی، بسیار مفید یافت.
۹. یافتن جامعه و تأیید در میان دیگر تجربهکنندگان نزدیک به مرگ
سخنرانی دکتر مودی به من انرژی داد.
کشف ریموند مودی. خواندن مقالهای در روزنامه درباره تحقیقات دکتر ریموند مودی درباره تجربههای نزدیک به مرگ نقطه عطفی بود که نامی برای تجربهاش فراهم کرد و فهمید تنها نیست. این امر به دیداری با مودی منجر شد که داستانش را تأیید کرد و تأیید نمود که دیگران نیز تجربیات مشابهی داشتهاند، ترس او از دیوانگی را کاهش داد.
ارتباط با دیگران. شرکت در سخنرانیهای مودی و کمک به مدیریت برنامههای او فرصتهایی برای ملاقات با صدها نفر دیگر که از مرگ گریخته بودند فراهم کرد. به اشتراک گذاشتن داستانها حس جامعه و درک متقابل ایجاد کرد، زیرا آنها عناصر مشترکی مانند تونل، نور، بازبینی زندگی و ملاقات با اقوام درگذشته یا موجودات نورانی را بحث میکردند.
تأیید واقعیت. شنیدن روایتهای مشابه از افراد مختلف در سراسر کشور و حتی بینالمللی، واقعیت تجربه خودش را تقویت کرد. سازگاری این روایتهای پیچیده که توسط افرادی بدون تماس یا دانش قبلی از تجربههای نزدیک به مرگ به اشتراک گذاشته شده بود، او و دیگران را قانع کرد که واقعاً مرده و به قلمرو معنوی سفر کردهاند و «افراد عادی هستند که اتفاقی فراطبیعی برایشان رخ داده است.»
۱۰. مواجهه دوباره با مرگ، فقدان ترس را تقویت کرد
آماده بودم که بازگردم.
دومین رویارویی با مرگ. در سال ۱۹۸۹، سالها پس از برخورد رعد و برق، دنیون دوباره با مرگ مواجه شد به دلیل عفونت استافیلوکوکی که دریچه قلب ضعیفش را به شدت آسیب زد. این منجر به ایست قلبی و وضعیتی بحرانی شد که پزشکان بدون جراحی فقط چند ساعت برای زندگیاش پیشبینی کردند.
رد جراحی نجاتبخش. با وجود پیشآگهی وخیم و اصرار پزشکان و خانواده، او جراحی قلب را رد کرد. پس از تجربه دنیای پس از مرگ و یافتن آن زیبا و آزادکننده، از مرگ نمیترسید و آماده بازگشت به «خانه» بود. زندگی زمینی را محدودکننده در مقایسه با قلمرو معنوی میدید.
نشان دادن فقدان ترس. رفتار شاد و شوخیهایش در بستر مرگ، حتی در حالی که برای نفس کشیدن تلاش میکرد و خون بالا میآورد، فقدان واقعی ترس را به اطرافیان، از جمله دکتر مودی، نشان داد. این رویداد دوم نزدیک به مرگ، هرچند از نظر جسمانی دردناک بود، تحول عمیق در نگرش او نسبت به زندگی و مرگ را که تجربه اول به ارمغان آورده بود، تقویت کرد.
۱۱. مأموریت در خدمت تجلی یافت: کار با درگذشتگان
در زمان نیاز شدید مردم، کمک به آنها برایم لذتبخش بود.
هدایت به کار در مراقبت تسکینی. دیدگاهها و موجود
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «نجاتیافته از نور» با نظرات متفاوتی روبهرو شد و میانگین امتیاز آن ۴.۱۰ از ۵ بود. برخی از خوانندگان تجربه نزدیک به مرگ برینکلی را الهامبخش و تأملبرانگیز یافتند و توصیفات دقیق و پیام تحولآفرین آن را ستودند. در مقابل، عدهای با شک و تردید به کتاب نگریستند و به نادرستیها و پیشبینیهای نادرست آن اشاره کردند. منتقدان اعتبار برینکلی را زیر سؤال بردند و به تناقضهای ادعایی در سوابق نظامی او اشاره کردند. در حالی که برخی از بینشهای معنوی کتاب استقبال کردند، گروهی دیگر آن را داستانی ساختگی یا کلاهبرداری دانستند. تأثیر کتاب بر خوانندگان بسیار متفاوت بود؛ از باور عمیق تا رد کامل آن.