نکات کلیدی
1. تسلط جهانی غرب در حال افول است و قدرت به سمت شرق منتقل میشود
تغییر توزیع قدرت جهانی و پدیده جدید بیداری سیاسی عظیم، هر یک به نوبه خود، ناپایداری روابط بینالملل معاصر را تشدید میکند.
انتقال قدرت به شرق. مرکز ثقل جهانی از غرب به شرق، بهویژه به چین و هند، در حال انتقال است. این تغییر ناشی از رشد سریع اقتصادی، پیشرفتهای فناوری و افزایش نفوذ سیاسی کشورهای آسیایی است.
بیداری سیاسی جهانی. بهطور همزمان، بیداری سیاسی عظیمی در سطح جهانی، بهویژه در کشورهای در حال توسعه در حال وقوع است. این پدیده با ویژگیهای زیر مشخص میشود:
- افزایش آگاهی سیاسی در میان جمعیتهای قبلاً منفعل
- افزایش تقاضا برای کرامت، فرصتهای اقتصادی و مشارکت سیاسی
- پتانسیل برای ناآرامیهای اجتماعی و چالشهایی برای ساختارهای قدرت موجود
ترکیب این روندها محیط بینالمللی ناپایدار و غیرقابل پیشبینیتری را ایجاد میکند که نظم جهانی تحت تسلط غرب را به چالش میکشد.
2. چالشهای داخلی آمریکا تهدیدی برای رهبری جهانی آن است
آمریکا همزمان با خطر عقبنشینی به سمت فرسودگی سیستماتیک ناشی از عدم پیشرفت در اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و همچنین پیامدهای سیاست خارجی نادرست که در سالهای اخیر به طرز نگرانکنندهای با عصر پس از امپریالیسم در تضاد بوده، مواجه است.
آسیبپذیریهای داخلی. آمریکا با چندین چالش داخلی بحرانی مواجه است که تهدیدی برای موقعیت جهانی آن به شمار میرود:
- بدهی ملی غیرقابل تحمل
- سیستم مالی معیوب و مستعد بحران
- نابرابری درآمدی فزاینده و رکود در تحرک اجتماعی
- زیرساختهای ملی در حال زوال
- ناآگاهی عمومی درباره امور جهانی
- سیستم سیاسی قفل شده و حزبی
اشتباهات سیاست خارجی. ایالات متحده در مداخلات نظامی پرهزینه و غیرمؤثر، بهویژه در خاورمیانه، درگیر شده است. این اقدامات:
- اعتبار جهانی آمریکا را آسیبپذیر کرده است
- منابع را از نیازهای داخلی منحرف کرده است
- نتوانسته است اهداف استراتژیک پایدار را محقق کند
برای حفظ رهبری جهانی خود، آمریکا باید به این چالشهای داخلی رسیدگی کند و سیاست خارجی خود را با واقعیتهای قرن بیست و یکم هماهنگ کند.
3. آمریکا ضعیف میتواند به بیثباتی و درگیریهای جهانی منجر شود
اگر آمریکا دچار لغزش شود، بعید است که جهان تحت تسلط یک جانشین پیشرو واحد، مانند چین، قرار گیرد. در حالی که یک بحران ناگهانی و عظیم در سیستم آمریکایی میتواند زنجیرهای سریع از واکنشها را بهوجود آورد که منجر به هرج و مرج سیاسی و اقتصادی جهانی شود، یک افول تدریجی آمریکا به سمت زوال فزاینده و یا جنگهای بیپایان با اسلام، بعید است که حتی تا سال 2025، "تاجگذاری" یک جانشین جهانی مؤثر را به همراه داشته باشد.
پیامدهای خلأ قدرت. کاهش قدرت و نفوذ آمریکا میتواند به:
- افزایش درگیریهای منطقهای و کشمکشهای قدرت
- تضعیف نهادها و هنجارهای بینالمللی
- آسیبپذیری بیشتر برای کشورهای کوچکتر
- احتمال مسابقه تسلیحاتی و گسترش هستهای منجر شود
عدم وجود جانشین واضح. چین، با وجود قدرت رو به رشدش، هنوز آماده نیست که نقش جهانی آمریکا را بر عهده بگیرد. سایر قدرتهای بالقوه مانند اروپا، روسیه و هند فاقد توانمندیهای جامع برای پر کردن این خلأ هستند.
بینظمی جهانی ناشی از این وضعیت میتواند به اشکال مختلفی بروز کند:
- رقابت فزاینده بین چین و هند
- بیثباتی بیشتر در خاورمیانه
- اختلافات سرزمینی در شرق آسیا
- اختلالات اقتصادی و بحرانهای مالی
بدون حضور تثبیتکننده آمریکا، این درگیریها میتوانند تشدید و در هم تنیده شوند و محیطی خطرناک و غیرقابل پیشبینی را ایجاد کنند.
4. آمریکا باید خود را احیا کند تا نفوذ جهانیاش را حفظ کند
نقش آمریکا در جهان در سالهای آینده همچنان ضروری خواهد بود. در واقع، تغییرات جاری در توزیع قدرت جهانی و افزایش تنشهای جهانی، ضرورت این موضوع را بیشتر میکند که آمریکا به عقبنشینی به سمت ذهنیت گارنیسون بیخبر یا غرق شدن در لذتگرایی فرهنگی خودحقطلبانه نپردازد.
احیای داخلی. برای حفظ رهبری جهانی خود، آمریکا باید بر روی موارد زیر تمرکز کند:
- کاهش بدهی ملی و اصلاح سیستم مالی
- سرمایهگذاری در آموزش و زیرساختها
- رسیدگی به نابرابری درآمدی و تحرک اجتماعی
- بهبود درک عمومی از امور جهانی
- شکستن قفل سیاسی و ترویج دوحزبیگری
استفاده از نقاط قوت. آمریکا باید بر داراییهای پایدار خود تکیه کند:
- قدرت اقتصادی کلی و پتانسیل نوآوری
- مزایای جمعیتی در مقایسه با رقبای پیر
- ظرفیت برای بسیج واکنشی در زمان بحران
- موقعیت جغرافیایی مطلوب و منابع طبیعی
- جذابیت مداوم ارزشها و نهادهای دموکراتیک
با رسیدگی به آسیبپذیریهای خود و در عین حال استفاده از نقاط قوتش، آمریکا میتواند بنیادهای داخلی خود را احیا کرده و اعتماد به نفس تازهای را در صحنه جهانی به نمایش بگذارد. این احیا برای حفظ ثبات و رفاه سیستم بینالمللی حیاتی است.
5. آمریکا باید یک غرب بزرگتر و حیاتیتر را شامل روسیه و ترکیه ترویج کند
یک غرب بزرگتر و حیاتیتر باید فراتر از تجدید اعتماد تاریخی به اهمیت جهانی ارزشهای دموکراتیک غربی باشد. این باید نتیجه تلاشی عمدی از سوی آمریکا و اروپا برای در آغوش گرفتن ترکیه و همچنین روسیه در چارچوبی بزرگتر از همکاری بر اساس چنین ارزشهای مشترک و تعهد واقعی دموکراتیک آنها باشد.
گسترش غرب. ایالات متحده باید رهبری تلاشها برای ایجاد یک جامعه غربی بزرگتر و پویاتر را بر عهده بگیرد:
- تقویت روابط فراآتلانتیک و ناتو
- حمایت از ادغام عمیقتر اروپا
- درگیر کردن ترکیه و روسیه در فرآیند تحول دموکراتیک و ادغام اقتصادی
مزایای شمول. وارد کردن ترکیه و روسیه به دایره غرب میتواند:
- ثبات و امنیت جهانی را افزایش دهد
- بازارها و فرصتهای اقتصادی را گسترش دهد
- ارزشها و نهادهای دموکراتیک را ترویج کند
- منابع بالقوه درگیری و افراطگرایی را مقابله کند
چشمانداز بلندمدت. این فرآیند به صبر، پایداری و وضوح استراتژیک نیاز دارد. مراحل کلیدی شامل:
- تشویق فرآیند عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا
- حمایت از تحول دموکراتیک و مدرنسازی اقتصادی روسیه
- توسعه چارچوبهای نهادی جدید برای همکاری و مشاوره
- ترویج تبادلهای مردمی و درک فرهنگی
با پیگیری این چشمانداز بلندپروازانه، آمریکا میتواند به ایجاد یک جامعه غربی منسجم و تأثیرگذار کمک کند که قادر به مواجهه با چالشهای جهانی و شکلدهی به نظم بینالمللی باشد.
6. آمریکا باید با چین و آسیا در حال رشد تعادل برقرار کند و درگیر شود
موارد فوق میتواند تغییر بنیادی در ساختار قدرت سیاسی چین را تسریع کند. ارتش چین (ارتش آزادیبخش مردم) تنها سازمان سراسری است که قادر به اعمال کنترل ملی است. این ارتش همچنین بهطور مستقیم در مدیریت داراییهای اقتصادی عمده درگیر است. در صورت کاهش جدی در پویایی رهبری سیاسی موجود و افزایش احساسات پوپولیستی، احتمالاً ارتش کنترل مؤثری را بهدست خواهد گرفت.
درگیر شدن با چین. آمریکا باید یک استراتژی دقیق برای درگیر شدن با چین را دنبال کند که:
- منافع مشروع و قدرت رو به رشد چین را به رسمیت بشناسد
- ادغام صلحآمیز چین در سیستم بینالمللی را تشویق کند
- حضور قوی آمریکا در آسیا را برای متعادل کردن نفوذ چین حفظ کند
ثبات منطقهای. ایالات متحده باید تلاش کند تا:
- اتحادهای خود را با ژاپن، کره جنوبی و سایر شرکای آسیایی تقویت کند
- آشتی بین چین و همسایگانش را ترویج کند
- ادغام و همکاری اقتصادی منطقهای را تشویق کند
مدیریت درگیریهای بالقوه. حوزههای کلیدی تمرکز شامل:
- وضعیت تایوان و روابط دو سوی تنگه
- اختلافات دریایی در دریای جنوبی و شرقی چین
- برنامه هستهای کره شمالی و ثبات منطقهای
دینامیکهای داخلی چین. آمریکا باید از چالشهای داخلی چین آگاه باشد:
- جانشینی سیاسی و احتمال بیثباتی
- ملیگرایی رو به افزایش و تأثیر آن بر سیاست خارجی
- نابرابریهای اقتصادی و تنشهای اجتماعی
با حفظ تعادل بین درگیر شدن و بازدارندگی، ایالات متحده میتواند به شکلدهی به یک نظم آسیایی پایدار کمک کند که به رشد چین احترام بگذارد و در عین حال منافع و ارزشهای آمریکایی را محافظت کند.
7. نقش دوگانه آمریکا: وحدتبخش غرب، متعادلکننده در شرق
بنابراین، چالش مرکزی آمریکا و مأموریت ژئوپلیتیکی ضروری آن در چند دهه آینده، احیای خود و ترویج یک غرب بزرگتر و حیاتیتر در عین حال تقویت یک تعادل پیچیده در شرق است، تا بهطور سازنده به وضعیت جهانی رو به رشد چین پاسخ دهد و از هرج و مرج جهانی جلوگیری کند.
استراتژی دوگانه. آمریکا باید یک رویکرد دوگانه برای درگیر شدن جهانی را دنبال کند:
-
در غرب: وحدتبخش و رهبر
- تقویت روابط فراآتلانتیک و ناتو
- حمایت از ادغام اروپا
- ترویج ارزشها و نهادهای دموکراتیک
- ادغام ترکیه و روسیه در جامعه غربی
-
در شرق: متعادلکننده و آشتیدهنده
- حفظ اتحادهای قوی با ژاپن، کره جنوبی و دیگران
- درگیر شدن سازنده با چین در حالی که در برابر تهدیدات بالقوه احتیاط میکند
- ترویج ثبات و همکاری منطقهای
- میانجیگری در درگیریها و تشویق آشتی
پیامدهای جهانی. این نقش دوگانه برای:
- حفظ ثبات جهانی و جلوگیری از درگیریها
- ترویج رشد و توسعه اقتصادی
- رسیدگی به چالشهای فراملی مانند تغییرات اقلیمی و تروریسم
- شکلدهی به یک نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین که هم ارزشهای غربی و هم واقعیتهای آسیایی را منعکس کند، ضروری است.
با اجرای موفقیتآمیز این استراتژی دوگانه، آمریکا میتواند به ایجاد یک سیستم جهانی پایدار، مرفه و همکاریکننده کمک کند که به رشد قدرتهای جدید احترام بگذارد و در عین حال بهترین عناصر نظم موجود را حفظ کند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب چشمانداز استراتژیک تحلیل زبیگنیو برژینسکی از کاهش نفوذ جهانی آمریکا و پیامدهای بالقوه آن را ارائه میدهد. او استدلال میکند که بدون رهبری تازه، جهان ممکن است به جای اینکه تحت سلطه چین قرار گیرد، به سمت هرج و مرج پیش برود. این کتاب به بررسی مسائل داخلی که آمریکا را تضعیف میکند میپردازد و راهحلهایی برای حفظ ثبات جهانی پیشنهاد میکند. منتقدان به بینشهای برژینسکی تمجید میکنند اما به پیشبینیهای خطی و تعصب سیاسی او اشاره میکنند. برخی نوشتار را سنگین و تکراری مییابند، در حالی که دیگران از وضوح و ارتباط آن با چالشهای ژئوپولیتیکی کنونی قدردانی میکنند. بهطور کلی، خوانندگان این کتاب را به عنوان یک مشارکت ارزشمند، هرچند گاهی ناقص، در گفتمان روابط بینالملل در نظر میگیرند.