نکات کلیدی
1. آگاهی فراتر از جنسیت است؛ کلید درک است.
من به عنوان یک مرد صحبت نمیکنم، من به عنوان یک زن صحبت نمیکنم. من به عنوان یک ذهن اصلاً صحبت نمیکنم.
فراتر از بدن و ذهن. درک واقعی نه از منظر یک مرد یا یک زن، بلکه از مکانی از آگاهی خالص به دست میآید. این آگاهی فراتر از محدودیتهای بدن و ذهن است که به طور ذاتی به جنبههای مردانه و زنانه تقسیم شدهاند. این یک حالت از آگاهی خالص، شاهدی و مراقبت است.
فراتر از محدودیتها. برای درک واقعی، باید از محدودیتهای جنسیت و هویت شخصی فراتر رفت. نویسنده تأکید میکند که او در بدنهای مردانه و زنانه زندگی کرده و تجربیات هر یک را شاهد بوده است. این به او اجازه میدهد که از مکانی از آگاهی جهانی صحبت کند، نه از یک دیدگاه محدود و جنسیتی.
گوش دادن به عنوان آگاهی. نویسنده از شنوندگان میخواهد که تصورات پیشین خود از جنسیت را کنار بگذارند و به او به عنوان آگاهی گوش دهند. این نیاز به تغییر در دیدگاه دارد، تمایل به فراتر رفتن از محدودیتهای ذهن و پذیرش درک وسیعتر و آگاهانهتر. تنها در این صورت است که میتوان به واقعیت آنچه او بیان میکند، پی برد.
2. عشق، نه درک، اولین گام برای پذیرش زنان است.
من به شما گفتهام که یک زن باید دوست داشته شود، نه درک شود. این اولین درک است.
راز وجود. زندگی به طور ذاتی مرموز است و از درک کامل فرار میکند. تلاشها برای تجزیه و تحلیل وجود، چه مردان، چه زنان یا طبیعت، نمیتواند جوهر واقعی آن را به تصویر بکشد. به جای تلاش برای درک، باید راز را در آغوش گرفت و به زندگی با عشق نزدیک شد.
فراتر از منطق. منطق و عقل، ساختارهای ساخته شده توسط انسان هستند که نمیتوانند پیچیدگیهای وجود را به طور کامل توضیح دهند. هر چه علم به عمق ماده میپردازد، با رازهای بیشتری مواجه میشود که از توضیحات منطقی فرار میکنند. درک واقعی از گوش دادن به طبیعت به دست میآید، نه از دیکته کردن به آن.
پذیرش ناشناخته. درک نهایی در شناسایی این واقعیت نهفته است که هیچ چیز نمیتواند به طور کامل درک شود. به جای تلاش برای درک کامل، باید در راز شاد بود و با آن یکی شد. این آغاز واقعی حکمت و بنیاد یک زندگی مذهبی است.
3. شرطیسازی، نه طبیعت، بیشتر تفاوتهای جنسیتی را تعیین میکند.
بیشتر تفاوتهای بین مردان و زنان به دلیل هزاران سال شرطیسازی است.
تفاوتهای اختراعی. اکثر تفاوتهای ادراک شده بین مردان و زنان نتیجه شرطیسازی اجتماعی در طول قرنهاست. این تفاوتهای اختراعی برای توجیه تسلط و استثمار زنان توسط مردان استفاده شده است. با این حال، برخی تفاوتهای بنیادی وجود دارد که به هر جنس زیبایی و فردیت منحصر به فردی میبخشد.
- ظرفیت تولید زندگی: زنان این توانایی منحصر به فرد را دارند که منجر به احساس حقارت مردان میشود.
- آسیبپذیری در هنگام زایمان: زنان برای نه ماه یا بیشتر به مردان وابسته هستند.
عشق و جنسیت. زنان به عنوان یک تجربه روحانی، قابلیت بیشتری برای عشق دارند، در حالی که عشق مردان غالباً تحت تأثیر نیازهای جسمی است. زنان در جستجوی جذابیت و رمز و راز در یک شریک هستند، در حالی که مردان معمولاً بر ویژگیهای جسمی تمرکز میکنند. زنان قابلیت تجربه ارگاسمهای متعدد را دارند، در حالی که مردان محدود به یک ارگاسم هستند.
پیشدرآمد و مقدس بودن. مردان باید به عمل عشقورزی به عنوان یک هنر نزدیک شوند، با پیشدرآمد و توجه به تمام بدن زن. عشق باید مقدس باشد، نه تحمیلی یا شتابزده. وضعیت مبلّغ به خاطر تمرکز بر لذت مردانه و بیتوجهی به تجربه زنانه مورد انتقاد قرار میگیرد.
4. شورش علیه درد تحمیلی؛ پذیرش رنج طبیعی با آرامش.
فقط به آنچه نمیتوان تغییر داد، نگاه کنید.
تمایز درد. همه دردها یکسان خلق نشدهاند. درد تحمیلی از سوی دیگران، مانند بردگی یا شکنجه، باید به طور فعال مقاومت شود. اما دردهایی که بخشی طبیعی از زندگی هستند، مانند غم یا ناراحتی جسمی، باید با آرامش شاهد باشند.
شورش در برابر پذیرش. در حالی که پذیرش میتواند صلح به ارمغان آورد، نباید جایگزینی برای انقلاب باشد. زن به شورش نیاز دارد، نه پذیرش. باید در برابر تمام رنجهایی که از سوی هر کسی تحمیل میشود، شورش کرد.
درد خودخواسته. بخش زیادی از درد ما خودخواسته است و ناشی از حسادت، خشم، طمع و جاهطلبی است. این دردهای خودتحمیل شده میتوانند به سادگی از طریق درک رها شوند. نیازی به تماشا نیست.
به پزشک اعتماد کنید. درد طبیعی میتواند به عنوان یک معجون تلخ که توسط پزشک درون ما تجویز شده، دیده شود و خود را شفا دهد. به این فرآیند اعتماد کنید و دارو را در سکوت و آرامش بنوشید.
5. آزادی واقعی، زنانه بودن اصیل است، نه تقلید مردانه.
آزادی واقعی زن را به طور اصیل زن میکند، نه تقلید از مرد.
اصالت بر تقلید. جنبش آزادی زنان کنونی اغلب تقلید از مردان را ترویج میکند، مانند سیگار کشیدن، پوشیدن شلوار و اتخاذ رفتارهای تهاجمی. این آزادی واقعی نیست، بلکه نوعی بردگی عمیقتر است که خود زنان بر خود تحمیل کردهاند.
نقش زن. زنان از مردان مهمتر هستند زیرا هر دو جنس را در رحم خود حمل میکنند و هم پسران و هم دختران را مادر میشوند. اگر زنان نتوانند به طور اصیل خود باشند، مردان نیز هرگز آزاد نخواهند بود.
آزادی برای همه. اگر کسی را برده کنید، خودتان نیز به بردگی خواهید افتاد. اگر میخواهید آزاد بمانید، به دیگران آزادی بدهید. زن به آزادی کامل نیاز دارد تا بتواند به مرد نیز آزادی بدهد.
سلطه ظریف. حتی قویترین مرد نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. یک زن بسیار لاغر و ضعیف میتواند یک مرد بسیار قوی را تنها با استفاده از روشهای گاندی تسلط کند.
6. جنبش آزادی یک توطئه مردانه است.
جنبش آزادی که در جهان در حال وقوع است، پدیدهای است که توسط مردان خلق شده است.
فریب ظریف. مرد در تلاش است تا زنان را در سرتاسر جهان متقاعد کند که باید مستقل شوند. این یک فریب ظریف است. ذهن مردانه زیرک است و در حال موفقیت است. اکنون بسیاری از زنان به این ایده مسموم شدهاند.
برابری به عنوان تله. مرد در گذشته زنان را متقاعد کرده که موجودات خالص و فرشته هستند. اکنون، مرد میخواهد از زنان بیشتری نسبت به همسرش لذت ببرد. و تنها راه برای داشتن آزادی مطلق، دادن آزادی مطلق به زن است.
از دست دادن لطافت. جو به گونهای است که زن باید با مرد برابر باشد. او نباید به خانه، خانواده، فرزندان و مادری علاقهمند باشد. او باید به شعر، ادبیات، نقاشی، علم، فناوری و این و آن علاقهمند شود.
اشتیاق رحم. طبیعیترین چیز در زن رحم است - آن رحم برای یک کودک اشتیاق دارد، آن رحم برای یک خانه اشتیاق دارد. خانه رحم قابل مشاهدهای است که در خارج از زن قرار دارد و تجلی رحم درونی است.
7. تفاوتها جذاب هستند، اما نباید برای محکومیت استفاده شوند.
مرد و زن نه برابرند و نه نابرابر، بلکه منحصر به فرد هستند.
انسانیت اول. این ایدهها را درباره مردان و زنان کنار بگذارید! ما همه انسان هستیم. بودن یک مرد یا یک زن فقط یک چیز بسیار سطحی است. درباره آن زیاد جنجال نکنید، این چیز مهمی نیست؛ آن را بزرگ نکنید.
انواع روانشناختی. نویسنده همیشه درباره انواع صحبت میکند؛ جنسیت در آن گنجانده نشده است. هرگاه او میگوید "مرد"، منظورش نوع مرد است و هرگاه میگوید "زن"، منظورش نوع زن است.
مشکل غیرضروری. جنبش آزادی زنان مشکلات غیرضروری ایجاد میکند. این زنان را به گرگ تبدیل میکند و به آنها میآموزد که چگونه بجنگند. مرد دشمن است؛ چگونه میتوانی دشمن را دوست داشته باشی؟
قطبهای متضاد. وقتی یک مرد واقعی با یک زن واقعی در تماس قرار میگیرد، آنها قطبهای متضاد و افراطی هستند. اما تنها افراطیها میتوانند عاشق شوند و تنها افراطیها میتوانند از نزدیکی لذت ببرند. تنها افراطیها یکدیگر را جذب میکنند.
8. ازدواج، به عنوان یک نهاد، زشتترین اختراع انسان است.
ازدواج زشتترین نهادی است که توسط انسان اختراع شده است.
بند غیرطبیعی. ازدواج طبیعی نیست؛ این اختراعی است که به شما اجازه میدهد یک زن را انحصاری کنید. شما زنان را به گونهای رفتار کردهاید که گویی یک قطعه زمین یا برخی از اسکناسها هستند. شما زن را به یک چیز تقلیل دادهاید.
وعدههای فردا. شما تنها میتوانید به این لحظهای که در دستانتان است، اطمینان داشته باشید. تمام وعدههای فردا دروغ است - و ازدواج وعدهای برای تمام عمر شماست، که با هم خواهید ماند، که یکدیگر را دوست خواهید داشت، که به یکدیگر احترام خواهید گذاشت تا آخرین نفستان.
جریان تغییر. در یک دنیای بهتر و هوشمندتر، مردم عشق خواهند ورزید، اما هیچ قراردادی نخواهند بست. این یک تجارت نیست! آنها یکدیگر را درک خواهند کرد و جریان تغییر زندگی را درک خواهند کرد.
دوستی کلید است. دوستی آنقدر ارزشمند است که هر چه عواقب باشد، حتی با همسرتان، حتی با شوهرتان، دوستان بمانید و به یکدیگر آزادی مطلق و کامل بدهید.
9. عشق یک حالت وجود است، نه یک احساس هدفمند.
به جای اینکه بگویید کسی را دوست دارید، بهتر است بگویید شما عشق هستید.
سلسله مراتب عشق. عشق در یک سلسله مراتب وجود دارد، از پایینترین سطح سیاست قدرت تا بالاترین قله آگاهی فوقالعاده. ماهیت عشق بستگی به سطح وجود فرد دارد.
عشق به عنوان یک حالت. در بالاترین سطح، عشق یک رابطه نیست بلکه یک حالت وجود است. این عشق بدون نشانی، بدون قید و شرط و برای شادی خالص دادن است. این عشق مدیتاتیو و شگفتانگیز است و از تمام شادیهای دیگر فراتر میرود.
تبدیل از طریق مدیتیشن. عشق، به عنوان چیزی که معمولاً شناخته میشود، بیماری است که به داروی مدیتیشن نیاز دارد. از طریق مدیتیشن، عشق تصفیه میشود و شگفتانگیزتر میشود.
کلید مخفی. برای تبدیل عشق خود، تمام انگیزهها را از ناخودآگاه به خودآگاه بیاورید. وقتی انگیزهها خودآگاه میشوند، ناپدید میشوند و به عشق بدون انگیزه، بزرگترین چیزی که میتواند اتفاق بیفتد، منجر میشود.
10. تنهایی، نه تنهایی، مسیر خودشناسی است.
تنهایی ذات ماست، اما ما از آن آگاه نیستیم.
تنهایی نادرست فهمیده شده. ما تنها به دنیا میآییم، تنها زندگی میکنیم و تنها میمیریم. تنهایی ذات واقعی ماست، اما ما اغلب آن را به عنوان تنهایی، یک حالت منفی از احساس ناتمام بودن، درک میکنیم.
فرار از طریق روابط. برای فرار از درد تنهایی، مردم به دنبال روابط، خانوادهها و ارتباطات اجتماعی هستند. با این حال، این تلاشها اغلب بیفایده است، زیرا به درک زیرساختی نمیپردازند.
مسیر مدیتاتور. مدیتاتور تنهایی را در آغوش میکشد و به دنبال درک خود واقعیاش در تنهایی است. این مسیر به بزرگترین شادی ممکن منجر میشود، زیرا وجود شما خود به خود شاد است.
روابط تحولآفرین. پس از یافتن تنهایی خود، میتوانید از مکانی از کمال با دیگران ارتباط برقرار کنید و عشق خود را به اشتراک بگذارید و به آنها کمک کنید تا گنجینههای خود را کشف کنند.
11. قرص بزرگترین انقلاب در تاریخ است.
در گذشته سخت بود، زیرا عشق ورزیدن به معنای فرزندان بیشتر و بیشتر بود.
آزادی از زیستشناسی. قرص زنان را از چرخه مداوم بارداری و زایمان آزاد کرده است و به آنها اجازه میدهد تا به دیگر زمینههای خلاقیت و ابراز وجود بپردازند.
جنسیت به عنوان بازی. با حذف ترس از بارداری ناخواسته، عشق میتواند به عنوان یک بازی، به عنوان سرگرمی در نظر گرفته شود. این گناه نیست، این سرگرمی است.
پرولتاریای جهان. همانطور که مارکس جامعه را به ثروتمندان و فقیران تقسیم کرد، جامعه به مرد و زن تقسیم میشود. مرد برای قرنها استاد باقی مانده و زن برده است.
تجربه ارگاسم. تجربه ارگاسم تجربهای از ادغام و ذوب شدن، بیخود بودن، بیذهن بودن و بیزمانی است.
12. مادری یک هنر مقدس است، نه یک وظیفه بیولوژیکی.
تبدیل شدن به یک مادر یکی از بزرگترین مسئولیتها در جهان است.
مادری آگاهانه. باید به طور آگاهانه مادر شوید. شما یکی از بزرگترین مسئولیتهایی را که یک انسان میتواند به عهده بگیرد، بر عهده میگیرید. مردان در این زمینه کمی آزادتر هستند زیرا نمیتوانند مسئولیت مادری را به عهده بگیرند. زنان مسئولیت بیشتری دارند.
عشق غیرمالکانه. هرگز کودک را به عنوان مال خود نپندارید؛ هرگز کودک را مالک نشوید. او از طریق شما میآید اما مال شما نیست. خدا تنها شما را به عنوان یک وسیله، یک واسطه، استفاده کرده است، اما کودک مال شما نیست.
راهنمایی محترمانه. کودک را همانطور که با یک فرد بزرگسال رفتار میکنید، رفتار کنید. هرگز کودک را مانند یک کودک نپندارید. با احترام عمیق با کودک رفتار کنید. خدا شما را به عنوان یک میزبان انتخاب کرده است. خدا به وجود شما به عنوان یک مهمان وارد شده است.
به طبیعت گوش دهید. به اخلاقیات گوش ندهید، به دین گوش ندهید، به فرهنگ گوش ندهید - به طبیعت گوش دهید. هر چه طبیعی است خوب است - حتی اگر گاهی برای شما بسیار دشوار و ناراحتکننده باشد.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب کتاب زن نظرات متفاوتی را به خود جلب کرده است. برخی از خوانندگان به بینشهای اوشو در زمینه توانمندسازی زنان و معنویت ارج مینهند و ایدههای او را تحریککننده و رهاییبخش مییابند. در مقابل، برخی دیگر به تناقضات او، تعمیمهای او درباره جنسیت و دیدگاههای جنجالیاش در مورد روابط و sexuality انتقاد میکنند. بسیاری از خوانندگان به دیدگاه منحصر به فرد اوشو احترام میگذارند اما با برخی از ادعاهای او مخالفند. این کتاب هم به عنوان منبعی روشنگر و هم به عنوان اثری مشکلساز شناخته میشود، به طوری که برخی آن را تکراری میدانند و دیگران آن را کتابی ضروری برای درک زنان و به چالش کشیدن هنجارهای اجتماعی میخوانند.