نکات کلیدی
1. آگاهی: سمفونی زیستی خود و شیء
آگاهی، همانطور که معمولاً به آن فکر میکنیم، از سطوح پایهای تا پیچیدهترین آن، الگوی ذهنی یکپارچهای است که شیء و خود را به هم پیوند میدهد.
دو مشکل آگاهی. دماسیو آگاهی را بهعنوان یک چالش دوگانه مطرح میکند: اول، درک چگونگی تولید تصاویر ذهنی از اشیاء توسط مغز («فیلم در مغز»)، و دوم، چگونگی ایجاد حس خود بهعنوان ناظر آن فیلم. این مشکلات بههمپیوستهاند و حس خود بر نحوه درک و پردازش دنیای اطراف ما تأثیر میگذارد.
ارگانیسم و شیء. آگاهی از توانایی مغز در نقشهبرداری از هر دو، ارگانیسم و شیء، و رابطه بین آنها ناشی میشود. ارگانیسم، که توسط «پروتو-خود» نمایندگی میشود، نقطه مرجع ثابتی را فراهم میکند، در حالی که شیء از طریق فرآیندهای حسی و حرکتی نمایندگی میشود. این تعامل پایهگذار شناخت است.
الگوی ذهنی یکپارچه. آگاهی صرفاً آگاهی از یک شیء نیست، بلکه الگوی ذهنی یکپارچهای است که شیء و خود را به هم پیوند میدهد. این یکپارچگی به ما اجازه میدهد تا جهان را از یک دیدگاه خاص تجربه کنیم، با حس مالکیت و اراده.
2. احساسات: معماران ناخودآگاه دنیای درونی ما
احساسات مجموعههای پیچیدهای از واکنشهای شیمیایی و عصبی هستند که الگوهایی را شکل میدهند؛ همه احساسات نقشی تنظیمکننده دارند که بهنحوی به ایجاد شرایطی که برای ارگانیسم مفید است، منجر میشود.
فراتر از شش احساس اولیه. احساسات محدود به شادی، غم، ترس، خشم، شگفتی و تنفر نیستند. آنها شامل دامنه وسیعتری از حالات، از جمله احساسات اجتماعی (شرم، گناه) و احساسات پسزمینه (خوشحالی، تنش) میشوند. همه احساسات هستهای زیستی دارند که وظیفهای تنظیمکننده برای حفظ زندگی ایفا میکنند.
تئاتر بدن. احساسات در بدن از طریق تعامل پیچیدهای از واکنشهای شیمیایی و عصبی بروز میکنند. این واکنشها، که شامل محیط داخلی، سیستمهای احشایی و سیستمهای اسکلتی-عضلانی هستند، تغییر کلی در وضعیت ارگانیسم ایجاد میکنند.
تحریک ناخودآگاه. احساسات میتوانند بهطور خودکار و بدون تأمل آگاهانه تحریک شوند. این موضوع در آزمایشهایی نشان داده شده است که در آن افراد با اختلالات شدید حافظه، تمایلات احساسی نسبت به افرادی که با آنها تعامل داشتهاند، حتی بدون شناسایی آنها، نشان میدهند. این امر ماهیت پنهان تحریک احساسات را برجسته میکند.
3. احساسات: زبان خصوصی بدن که آگاه میشود
من پیشنهاد کردهام که اصطلاح احساس باید برای تجربه خصوصی و ذهنی یک احساس محفوظ بماند، در حالی که اصطلاح احساسات باید برای مجموعهای از واکنشها که بسیاری از آنها قابل مشاهده عمومی هستند، استفاده شود.
از احساسات به احساس. احساسات تجربه خصوصی و ذهنی احساسات هستند. در حالی که احساسات بهطور بیرونی و عمومی هدایت میشوند، احساسات بهطور درونی و خصوصی هدایت میشوند. این تمایز برای درک چگونگی تأثیر احساسات بر ذهن بسیار مهم است.
آستانه شناخت. احساسات در آستانه بین بودن و دانستن قرار دارند. یک ارگانیسم میتواند یک احساس را بدون آگاهی از آن نمایندگی کند. آگاهی برای تأثیرگذاری احساسات بر موضوع فراتر از اینجا و اکنون فوری لازم است.
نقش بدن. احساسات ریشه در نمایندگی بدن دارند. آنها از نقشهبرداری مغز از تغییرات در وضعیت بدن ناشی از احساسات به وجود میآیند. این ارتباط با بدن برای حس خود و تجربه شناخت ضروری است.
4. آگاهی هستهای: اکنون زودگذر شناخت
در سادهترین و پایهایترین سطح، آگاهی به ما اجازه میدهد تا یک تمایل غیرقابل مقاومت برای زنده ماندن و توسعه نگرانی برای خود را شناسایی کنیم.
اینجا و اکنون. آگاهی هستهای حس خود را درباره یک لحظه—اکنون—و درباره یک مکان—اینجا—فراهم میکند. این یک پدیده گذرا است که بهطور مداوم برای هر شیء که مغز با آن تعامل دارد، بازآفرینی میشود.
فراتر از بیداری و توجه. آگاهی هستهای از بیداری و توجه متمایز است. بیماران میتوانند بیدار و متوجه باشند بدون اینکه آگاهی نرمالی داشته باشند، که نشان میدهد این عملکردها لازم اما کافی برای آگاهی نیستند.
خود هستهای. حس خودی که در آگاهی هستهای پدیدار میشود، خود هستهای است، موجودی گذرا که بهطور مداوم برای هر شیء که مغز با آن تعامل دارد، بازآفرینی میشود. این در تضاد با خود زندگینامهای است که به هویت و تاریخ شخصی مرتبط است.
5. آگاهی گسترشیافته: بافتن خود در طول زمان و فرهنگ
در آگاهی گسترشیافته، هم گذشته و هم آینده پیشبینیشده به همراه اینجا و اکنون در یک چشمانداز وسیع حس میشوند که به اندازه یک رمان حماسی گسترده است.
فراتر از گذرا. آگاهی گسترشیافته حس پیچیدهای از خود—هویت و شخص—را فراهم میکند و آن شخص را در یک نقطه در زمان تاریخی فردی قرار میدهد، با آگاهی غنی از گذشته زیسته و آینده پیشبینیشده.
ساخته شده بر پایه آگاهی هستهای. آگاهی گسترشیافته بر پایه آگاهی هستهای بنا شده است. اختلالات آگاهی گسترشیافته اجازه میدهند که آگاهی هستهای بدون آسیب باقی بماند، در حالی که اختلالاتی که از سطح آگاهی هستهای آغاز میشوند، کل بنای آگاهی را ویران میکنند.
خود زندگینامهای. خود زندگینامهای به خاطرات سیستماتیک از موقعیتهایی بستگی دارد که در آن آگاهی هستهای در شناخت ویژگیهای پایدار زندگی یک ارگانیسم درگیر بوده است. این اساس هویت و شخصیت است.
6. نقشهبرداری مغز: نقشهبرداری از ارگانیسم برای آگاهی
من به این نتیجه رسیدهام که ارگانیسم، همانطور که در مغز خود نمایندگی میشود، احتمالاً پیشدرآمد زیستی برای آنچه در نهایت به حس فرار خود تبدیل میشود، است.
پروتو-خود. ریشههای عمیق برای خود در مجموعهای از دستگاههای مغزی یافت میشود که بهطور مداوم و ناخودآگاه وضعیت بدن را در محدوده باریک و ثبات نسبی مورد نیاز برای بقا حفظ میکنند. این همان پروتو-خود است.
عدم تقارن نمایندگی. برخی از بخشهای مغز آزادند که در جهان بگردند و هر شیءای را که طراحی ارگانیسم اجازه میدهد، نقشهبرداری کنند. بخشهای دیگر مغز، که وضعیت خود ارگانیسم را نمایندگی میکنند، اصلاً آزاد نیستند که بگردند. آنها در جا ماندهاند.
زندگی و آگاهی. زندگی و آگاهی، بهویژه جنبه خود آگاهی، بهطور غیرقابل تفکیکی با هم بافته شدهاند. ارگانیسم، همانطور که در مغز خود نمایندگی میشود، احتمالاً پیشدرآمد زیستی برای آنچه در نهایت به حس فرار خود تبدیل میشود، است.
7. محدودیتهای شناخت: رمز و راز، معنا و وضعیت انسانی
پس از حل رمز و راز آگاهی و ایجاد تغییراتی در چندین رمز و راز مرتبط با ذهن، فرض کنیم که علم به هر یک از آنها دست یابد، هنوز رمز و راز کافی باقی مانده است که برای یک عمر علمی کافی باشد و شگفتی از طبیعت ما را برای آینده قابل پیشبینی متواضع نگه دارد.
تمایز بین ذهن و آگاهی. علم به ما کمک میکند تا تمایزهایی بین پدیدهها ایجاد کنیم و اکنون میتواند بهطور موفقیتآمیزی بین چندین مؤلفه از ذهن انسان تمایز قائل شود. آگاهی و وجدان قابل تمایز هستند، همانطور که آگاهی و ذهن نیز قابل تمایز هستند.
ظاهر واقعیت است. ذهن انسان همانطور که بهطور مستقیم حس میکنیم، واقعیت است. وقتی ما ذهن را توضیح میدهیم، میتوانیم آن واقعیت را حفظ کنیم در حالی که بخشی از کنجکاوی خود را در مورد ترفندهای پشت ظاهر برآورده میکنیم.
رمز و راز کافی باقی مانده است. حل رمز و راز آگاهی به معنای حل تمام رمز و رازهای ذهن نیست. پس از بررسی اینکه چگونه آگاهی ممکن است در سه پوند گوشتی که ما آن را مغز مینامیم تولید شود، ممکن است به زندگی احترام بیشتری بگذاریم و انسانها را بیشتر از قبل ارج نهیم.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب احساس آنچه که اتفاق میافتد به بررسی آگاهی از منظر نوروبیولوژیکی میپردازد و فلسفه و علم را در هم میآمیزد. خوانندگان از نوشتار و بینشهای دماسیو تمجید میکنند، هرچند برخی محتوا را سنگین و فنی مییابند. این کتاب به بررسی احساسات، عواطف و توسعه آگاهی میپردازد و از مطالعات موردی و تحقیقات پشتیبانی میشود. در حالی که برخی با اصطلاحات علمی مشکل دارند، دیگران از ایدههای تحریککننده تفکر که ارائه شده است، قدردانی میکنند. این اثر در زمینههای نوروبیولوژی و روانشناسی به عنوان یک کار مهم شناخته میشود و دیدگاه منحصر به فردی درباره رابطه بین بدن، احساس و آگاهی ارائه میدهد.
Similar Books







