نکات کلیدی
1. پایان تسلط اقتصادی غرب و انتقال مرکز جهانی به شرق
اقتصاد چین احتمالاً دو برابر اندازه اقتصاد آمریکا خواهد بود و بزرگتر از تمام اقتصادهای غربی بهطور مجموع خواهد بود.
انتقال قدرت اقتصادی. اقتصاد جهانی در حال تجربه یک تعادل مجدد عظیم است و چین و هند بخش عمدهای از رشد جهانی را هدایت میکنند. تا سال 2050، پیشبینی میشود که اقتصاد چین دو برابر اندازه اقتصاد آمریکا باشد. این موضوع نمایانگر بازگشت به هنجارهای تاریخی است؛ زیرا در بیشتر تاریخ بشر قبل از 1800، چین و هند بزرگترین اقتصادهای جهان بودند.
تقارن سریع. سرعت این تغییر بیسابقه است. چین از 1% تجارت جهانی در سال 1978 به نزدیک به 25% امروز رسیده است. صعود هند نیز در مسیری مشابه در حال انجام است. این تقارن بهطور چشمگیری ساختار قدرت جهانی را بازتنظیم میکند.
پیامدها برای غرب. با انتقال قدرت اقتصادی به شرق، توانایی غرب در شکلدهی به امور جهانی در حال کاهش است. نهادهای تحت رهبری غرب مانند بانک جهانی در حال جایگزینی با بانکهای توسعه چین و ابتکاراتی مانند بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیا هستند. غرب باید به جهانی سازگار شود که دیگر از نظر اقتصادی یا ژئوپلیتیکی تسلط ندارد.
2. افزایش نابرابری و درآمدهای ثابت طبقه متوسط، واکنشهای پوپولیستی را تشدید میکند
بین نیمی تا دو سوم مردم در غرب در بهترین حالت برای یک نسل در حال دست و پا زدن بودهاند.
طبقه متوسط ثابت. در حالی که اقتصاد جهانی رشد کرده است، درآمدهای طبقه متوسط در غرب برای دههها ثابت مانده است. در ایالات متحده، درآمد خانوار میانه بهسختی بالاتر از دهه 1970 است، در حالی که هزینههای بهداشت، آموزش و مسکن به شدت افزایش یافته است. این ناامنی اقتصادی موجب خشم و نارضایتی شده است.
برندگان و بازندگان جهانیسازی. منافع جهانیسازی بهطور نامتناسبی به نخبگان ثروتمند و تحصیلکرده رسیده است، در حالی که بسیاری از کارگران با از دست دادن شغلهای خود به دلیل برونسپاری یا اتوماسیون مواجه شدهاند. این موضوع در "نمودار فیل" به تصویر کشیده شده است که رشد ثابت طبقه متوسط غربی را نشان میدهد اما سودهای کلانی برای 1% بالای جهانی و طبقه متوسط بازارهای نوظهور به همراه دارد.
افزایش نابرابری. نابرابری درآمد و ثروت در غرب به سطوحی رسیده است که از دوران طلاکاری دیده نشده است. در ایالات متحده، 1% بالای جامعه اکنون بیشتر از 90% پایین جامعه ثروت دارند. این تمرکز شدید قدرت اقتصادی در حال فرسایش انسجام اجتماعی و اعتماد به نهادهای دموکراتیک است.
3. اتوماسیون و هوش مصنوعی تهدیدی برای مشاغل در تمام سطوح مهارتی هستند و کار را بازتعریف میکنند
از نظافتچیها تا جراحان، تقریباً هیچ شغلی در امان نخواهد بود.
انقلاب هوش مصنوعی. بر خلاف انقلابهای فناوری قبلی که عمدتاً بر صنایع خاص تأثیر میگذاشتند، هوش مصنوعی و اتوماسیون تهدیدی برای تقریباً تمام بخشهای اقتصاد هستند. حتی حرفههای با مهارت بالا مانند حقوق، پزشکی و مالی نیز با اتوماسیون جزئی مواجه هستند.
رشد اقتصاد گیگ. ماهیت کار در حال تغییر است و افراد بیشتری در کارهای موقتی، نیمهوقت یا فریلنسری مشغول به کار هستند. در حالی که این تغییر انعطافپذیری را ارائه میدهد، اما اغلب با امنیت شغلی کمتر و مزایای کمتری همراه است. تقریباً یک سوم کارگران ایالات متحده اکنون به نوعی کار مستقل مشغول هستند.
چالشهای سیاستی. دولتها و جوامع باید با چگونگی:
- آموزش مجدد کارگران جابجا شده
- تضمین امنیت اقتصادی در یک بازار کار ناپایدارتر
- توزیع منافع ناشی از افزایش بهرهوری
- حفظ ثبات اجتماعی با احتمال بیکاری ساختاری بالاتر
4. دموکراسی لیبرال با بحران وجودی مواجه است در حالی که اعتماد به نهادها کاهش مییابد
بحران دموکراسی غربی همچنین بحران روابط بینالملل است. این دو روی یک سکه هستند.
کاهش ایمان به دموکراسی. حمایت از دموکراسی در سراسر غرب کاهش یافته است، بهویژه در میان نسلهای جوانتر. در ایالات متحده، کمتر از یک سوم نسل هزاره میگویند که زندگی در یک دموکراسی ضروری است، در حالی که این رقم برای کسانی که قبل از جنگ جهانی دوم متولد شدهاند، بیش از 70% است.
شکست نهادها. اعتماد به دولتها، رسانهها و سایر نهادهای دموکراتیک به شدت کاهش یافته است. بسیاری احساس میکنند که سیستم به نفع نخبگان تنظیم شده است. این موضوع موجب افزایش حمایت از افراد پوپولیستی میشود که وعده تغییر وضعیت موجود را میدهند.
تأثیرات جهانی. بحران دموکراسی غربی پیامدهای جهانی دارد:
- تقویت رژیمهای خودکامه
- تضعیف حمایت از حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک
- فرسایش نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین
- افزایش بیثباتی ژئوپلیتیکی
5. ملیگرایی پوپولیستی در حال افزایش است در حالی که مردم به دنبال "بازپسگیری کنترل" هستند
آنچه برای جنرال موتورز خوب بود، برای آمریکا نیز خوب بود. این یک روش منسوخ برای اندازهگیری رشد در دنیای امروز است.
واکنش به جهانیسازی. بسیاری از رأیدهندگان احساس میکنند که به دلیل جهانیسازی، مهاجرت و تغییرات اجتماعی سریع، کنترل خود را بر سرنوشت اقتصادی و هویت فرهنگی خود از دست دادهاند. رهبران پوپولیستی وعده میدهند که حاکمیت ملی را دوباره برقرار کنند و از ارزشهای سنتی محافظت کنند.
ملیگرایی اقتصادی. skepticism نسبت به تجارت آزاد و حمایت از سیاستهای حمایتگرایانه در حال افزایش است. این نمایانگر رد اجماع اقتصادی نئولیبرالی است که برای دههها بر سیاستهای غربی تسلط داشته است.
اضطراب فرهنگی. فراتر از اقتصاد، بسیاری از رأیدهندگان، بهویژه شهروندان مسنتر و روستایی، احساس میکنند که ارزشها و شیوه زندگی فرهنگی آنها در معرض تهدید از سوی مهاجرت و لیبرالیسم اجتماعی قرار دارد. این موضوع موجب افزایش حمایت از سیاستها و سیاستمداران ناسیونالیست میشود.
نمونههای کلیدی:
- رأیگیری برگزیت در بریتانیا
- انتخاب دونالد ترامپ در ایالات متحده
- ظهور احزاب راستگرای افراطی در سراسر اروپا
6. رقابت ایالات متحده و چین خطر درگیری را در حالی که هژمونی آمریکا کاهش مییابد، به همراه دارد
هرج و مرج، نه چین، احتمال بیشتری دارد که جایگزین آمریکا شود.
تله توکیدید. تحلیل تاریخی نشان میدهد که وقتی یک قدرت در حال ظهور تهدیدی برای جابجایی یک قدرت مستقر باشد، نتیجه غالباً جنگ است. رقابت ایالات متحده و چین با این الگو مطابقت دارد و خطر درگیری را در حالی که هر دو طرف برای نفوذ جهانی تلاش میکنند، ایجاد میکند.
نقاط بحران برای درگیری:
- اختلافات سرزمینی در دریای چین جنوبی
- وضعیت تایوان
- جنگ سایبری و جاسوسی اقتصادی
- رقابت برای منابع و بازارها
بیثباتی چندقطبی. با کاهش هژمونی ایالات متحده، جهان در حال تبدیل شدن به یک سیستم چندقطبی است. این موضوع یک سیستم بینالمللی غیرقابل پیشبینی و بالقوه ناپایدار ایجاد میکند که خطر محاسبات نادرست و درگیری را افزایش میدهد.
7. نخبگان غربی باید با شهروندان عادی ارتباط برقرار کنند تا دموکراسی را نجات دهند
دولتها از هر نوع – دموکراتیک و خودکامه، کشورهای کوچک و ابرقدرتها – در حال از دست دادن توانایی خود برای پیشبینی رویدادها هستند.
فاصله نخبگان. بسیاری از نخبگان غربی از واقعیتهای اقتصادی و فرهنگی شهروندان عادی فاصله گرفتهاند. این موضوع موجب افزایش نارضایتی و تضعیف مشروعیت دموکراتیک میشود.
بازسازی اعتماد. برای حفظ دموکراسی لیبرال، نخبگان باید:
- به ناامنی اقتصادی و نابرابری رسیدگی کنند
- با اضطرابهای فرهنگی درگیر شوند به جای اینکه آنها را نادیده بگیرند
- سیستمهای سیاسی را اصلاح کنند تا پاسخگوتر و مسئولتر باشند
- نشان دهند که دموکراسی میتواند منافع ملموسی را به ارمغان آورد
خطرات عدم اقدام. عدم توانایی در پل زدن بر این شکاف، خطر فرسایش بیشتر دموکراسی و احتمال بازگشت به خودکامگی در غرب را به همراه دارد.
8. یک توافق اجتماعی جدید برای مقابله با ناامنی اقتصادی ضروری است
محافظت از ضعیفترین افراد جامعه در برابر بدبختیهای خودسرانه، آزمون نهایی ارزشهای تمدنی ماست.
بازنگری در دولت رفاه. قرارداد اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم در حال فروپاشی است زیرا جهانیسازی و اتوماسیون فشارهای اقتصادی جدیدی ایجاد میکنند. یک مدل جدید برای تأمین امنیت اقتصادی در یک جهان ناپایدارتر ضروری است.
اصلاحات بالقوه:
- درآمد پایه جهانی یا مالیات منفی بر درآمد
- مزایای قابل حمل برای کارگران اقتصاد گیگ
- برنامههای آموزشی رایگان یا با یارانههای سنگین
- خدمات بهداشتی جهانی برای جداسازی بیمه از اشتغال
تعادل بین پویایی و امنیت. چالش این است که سیستمی ایجاد شود که سطح پایهای از امنیت اقتصادی را فراهم کند در حالی که انگیزههای کار و نوآوری را حفظ کند.
9. همکاری جهانی ضروری است با وجود عقبنشینی جهانیسازی
ملیگرایی پوپولیستی در حال بازگشت است در حالی که همکاری جهانی به شدت مورد نیاز است.
چالشهای فراملی. بسیاری از مهمترین مسائل پیش روی بشریت نیاز به همکاری جهانی دارند:
- تغییرات اقلیمی
- پاندمیها
- گسترش سلاحهای هستهای
- تنظیم هوش مصنوعی
- مدیریت جریانهای مهاجرت
اصلاح نهادهای جهانی. سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول نیاز به اصلاح دارند تا در یک جهان چندقطبی نمایندهتر و مؤثرتر باشند.
تعادل بین جهانی و محلی. چالش این است که تعادل جدیدی بین حاکمیت ملی و نیاز به حکمرانی جهانی در مسائل کلیدی پیدا شود. این نیازمند بازسازی اعتماد عمومی به همکاریهای بینالمللی است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب عقبنشینی لیبرالیسم غربی به بررسی افول دموکراسی غربی و افزایش پوپولیسم میپردازد. لوچ استدلال میکند که رکود اقتصادی، نابرابری و جهانیسازی نارضایتی را تشدید کردهاند. او انتخابات ترامپ، برگزیت و صعود چین را بهعنوان نشانههایی از این عقبنشینی تحلیل میکند. در حالی که برخی از بینشها و نگارش لوچ تمجید میکنند، دیگران این کتاب را هشداردهنده یا فاقد راهحل میدانند. نقدها به اختصار کتاب اشاره دارند اما عمق تحلیل آن در موضوعاتی مانند سیاستهای هویتی، مهاجرت و تضعیف هنجارهای دموکراتیک را مورد توجه قرار میدهند. بسیاری از خوانندگان با وجود چشمانداز تیرهاش، آن را تحریککنندهی تفکر یافتند.