نکات کلیدی
1. الهیات سیاسی یک شیوهی بنیادی تفکر است که حکومت را به اقتدار الهی پیوند میزند.
الهیات سیاسی یک شکل اولیه از تفکر انسانی است که برای هزارهها منبعی عمیق از ایدهها و نمادها برای سازماندهی جامعه و الهامبخشی به عمل، چه به نیکی و چه به بدی، فراهم کرده است.
استناد به خدا. الهیات سیاسی، که در طول تاریخ یک شیوهی رایج تفکر بوده، شامل استناد به اقتدار الهی در پاسخ به سوالات سیاسی است. این رویکرد چارچوبی برای سازماندهی جامعه، الهامبخشی به عمل و تأسیس مشروعیت فراهم میآورد.
رواج تاریخی. در بیشتر تمدنها، تفکر سیاسی به شکل الهیات سیاسی ظهور کرده و منبعی عمیق از ایدهها و نمادها برای سازماندهی جامعه و الهامبخشی به عمل، چه به نیکی و چه به بدی، ارائه داده است. این واقعیت تاریخی تمایل پایدار انسان به جستجوی هدایت الهی در مسائل حکومتی را نشان میدهد.
درک دلایل. درک دلایل پشت استناد به خدا در تفکر سیاسی برای فهم الهیات سیاسی ضروری است. این یک شیوهی تفکر، یک انتخاب و یک انتخاب منطقی برای افراد و جوامع است.
2. مدرنیتهی غربی با رد الهیات سیاسی، بر حکومت انسانمحور تأکید میکند.
آرمان فلسفهی جدید توسعه عادات تفکر و گفتوگو دربارهی سیاست بهطور انحصاری در اصطلاحات انسانی، بدون استناد به وحی الهی یا حدسهای کیهانی بود.
شکست قاطع. فلسفهی سیاسی مدرن یک انحراف قابل توجه از الهیات سیاسی سنتی است که بر حکومت انسانمحور تمرکز دارد. این تغییر شامل توسعه عادات تفکر و گفتوگو دربارهی سیاست بهطور انحصاری در اصطلاحات انسانی است، بدون استناد به وحی الهی یا حدسهای کیهانی.
آزمایش در زندگی. رد الهیات سیاسی در غرب نمایانگر یک آزمایش در زندگی است که از فیلسوفان اوایل مدرن به ارث رسیده است. این آزمایش ادامه دارد، هرچند با آگاهی کمتر از اینکه چرا آغاز شده و ماهیت چالشی که قرار بود با آن مواجه شود.
تفاوت بنیادی. رودخانهای که ما را جدا میکند باریک اما عمیق است. در یک ساحل، ساختارهای سیاسی اساسی جامعه با ارجاع به اقتدار الهی تصور و نقد میشوند؛ در ساحل دیگر، اینگونه نیست. و این به یک تفاوت بنیادی تبدیل میشود.
3. تنشهای الهیاتی منحصر به فرد مسیحیت، ناشی از تجسد، شورش علیه الهیات سیاسی را تحریک کرد.
چه چیزی در سنت مسیحی وجود داشت که چنین چالش فکری عمیقی را به شیوهای که جوامع همیشه زندگی سیاسی را تصور کردهاند، برانگیخت؟
سنت ناپایدار. شورش علیه الهیات سیاسی در غرب عمدتاً به سمت سنت مسیحی هدایت شد که بهطور منحصر به فردی ناپایدار بود. این ناپایداری ناشی از تنشهای ذاتی در الهیات مسیحی، بهویژه آموزهی تجسد بود.
تجسد مسیحایی. آموزهی مسیحی دربارهی تجسد مسیحایی، جایی که خدا انسان شد، در قلب مسیحیت و منبع الهیات سیاسی خاص آن قرار دارد. این مفهوم تنش دینامیکی بین الهی و انسانی را معرفی میکند که منجر به تفسیرها و تعارضات متنوعی میشود.
سه دوره. مسیحیت یهودی یک نقطهی پایانی اسکاتولوژیک در پایان داستان انسانی که از آفرینش آغاز میشود، تعیین میکند و در حالی که رویدادهای مهمی بین این دو نقطه اتفاق میافتد که سرنوشت قوم یهود را تحت تأثیر قرار میدهد، رابطهی الهی-انسانی یک رابطهی پایدار است که با پیمان و قانون تعریف میشود. این رابطه در ماهیت خود تغییر نمیکند. مسیح مسیحی وارد زمان میشود و باعث شکاف در تاریخ میشود و بهطور ضمنی آن را به سه دوره تقسیم میکند.
4. فلسفهی سیاسی مدرن با به چالش کشیدن ادعاهای وحی و ارزیابی مجدد طبیعت انسانی ظهور کرد.
فلسفهی سیاسی معاصر دیگر احساس نمیکند که لازم است با الهیات سیاسی درگیر شود، که نشاندهندهی اعتماد به نفس بزرگ در دوام آزمایش ما و جهانی بودن آن است.
بازنگری در تنش. تنش بین الهیات سیاسی و فلسفهی سیاسی مدرن نیاز به بازنگری دارد. دیگر برای ما واضح نیست که الهیات سیاسی دربارهی چیست، چرا برای بیشتر تاریخ به انسانها جذاب بوده و چرا هنوز برای برخی ملتها و تمدنها جذاب است.
تحلیل انسانمحور. فلسفهی سیاسی مدرن در ابتدا بهعنوان وسیلهای برای فرار از این ساختار تصور میشد. این فلسفه از ورود به منطق الهیات سیاسی امتناع ورزید و دلایلی برای این امتناع ارائه داد که در فصل بعدی بررسی خواهیم کرد.
شرایط جهانی. آن استدلالها به الهیات سیاسی بهعنوان چنین و در شرایط جهانی دربارهی ماهیت ذهن، قوانین استنتاج، احساسات روح، دینامیک تعامل انسانی، حقوق فردی و بسیاری دیگر از موضوعات اشاره داشتند.
5. روسو و کانت تمرکز را به انسان مذهبی معطوف کردند و بر احساسات اخلاقی و ایمان منطقی تأکید کردند.
روسو مرا به راه درست هدایت کرد. این پیشداوری کور از بین میرود؛ من یاد میگیرم که به طبیعت انسانی احترام بگذارم و اگر باور نداشتم که این دیدگاه میتواند ارزش را به دیگران بدهد تا حقوق انسان را برقرار کند، خود را بسیار بیفایدهتر از یک کارگر معمولی میدانستم.
مسیر جدید. روسو و کانت نقطهی عطفی را با معطوف کردن تمرکز به انسان مذهبی و تأکید بر احساسات اخلاقی و ایمان منطقی رقم زدند. این تغییر شامل بررسی ابعاد روانشناختی و اخلاقی ایمان مذهبی، بهجای تمرکز صرف بر وحی الهی بود.
قطعیت اخلاقی. ایمان ویکر روسو سه اصل اصلی دارد: اینکه ارادهای خالق در جهان وجود دارد؛ اینکه این اراده هوشمند، خوب و قدرتمند است؛ و اینکه انسان آزاد است. در هر سه مورد، استدلال ویکر با تجربهی خود او آغاز میشود و هرگاه که لازم نمیبیند، متوقف میشود.
مذهب اخلاقی منطقی. تحلیل کانت از مذهب اخلاقی منطقی، که بهطور بالینی نسبت به توصیفهای شاعرانه ویکر ساوویارد از عذاب روح، بسیار دقیقتر بود، در نقد عقل عملی (۱۷۸۸) بهطور کامل بیان شده است. این استدلال طولانی و فنی است اما میتوان آن را در چند مرحله خلاصه کرد.
6. هگل در تلاش برای آشتی دادن روح و دولت، پروتستانتیسم را کلید زندگی اخلاقی مدرن میداند.
فلسفهی هگل آخرین تلاش باشکوه برای احیای مسیحیت با شناسایی آن بهعنوان نفی مسیحیت است.
آشتی دادن روح و دولت. هگل در تلاش برای آشتی دادن روح و دولت، پروتستانتیسم را کلید زندگی اخلاقی مدرن میداند. این شامل ادغام حوزههای مذهبی و سکولار است، بهطوری که دولت ارادهی جمعی را تجسم میکند و پروتستانتیسم پایهگذار اخلاقی آن را فراهم میآورد.
فرایند دینامیک. هگل عناصر هر دو تصویر را ترکیب میکند اما آن را دینامیک میسازد و "منفیگرایی" را نیروی ذهنی مینامد که در برابر جهان بهعنوان یک موجود بیگانه مقاومت میکند و با مقاومت، بهطور واقعی جهان را میشناسد. این دانش بهدستآمده در نهایت ما را با جهان آشتی میدهد.
زندگی اخلاقی. هگل به دین قدرتی تقریباً حیاتی نسبت میدهد و از آن بهعنوان زیرساخت روح مشترک یک قوم (Volksgeist) یاد میکند. او مینویسد: "دین جایی است که یک قوم خود را تعریف میکند که چه چیزی را حقیقت میداند؛ بنابراین، تصویر خدا بنیاد عمومی یک قوم را تشکیل میدهد."
7. الهیات لیبرال، با هدف هماهنگ کردن ایمان و مدرنیته، ناخواسته راه را برای اشکال جدید الهیات سیاسی هموار کرد.
باور به اینکه خدایی وجود دارد، مانند گیاهی است که هرگز نمیتوان آن را بهطور کامل ریشهکن کرد، هرچند آنقدر فاسد است که تنها قادر به تولید بدترین میوههاست.
الهیات سیاسی مدرن. الهیات لیبرال، با هدف هماهنگ کردن ایمان و مدرنیته، ناخواسته راه را برای اشکال جدید الهیات سیاسی هموار کرد. با تأکید بر تجربه انسانی و عقل، درهای تفسیر مجدد مفاهیم مذهبی در اصطلاحات سیاسی را گشود.
پروتستانتیسم فرهنگی. نمایندگان برجسته این حرکت—آلبرشت ریتشل، ویلهلم هرمان، آدولف فون هارناک—دانشمندان بسیار آموختهای بودند که آرمانهای بزرگتر الهیاتی-سیاسی آنها معمولاً واضحتر از استدلالهایی بود که برای دستیابی به آنها استفاده میکردند.
راه جدید برای گفتوگو. کانت به آنها راه جدیدی برای گفتوگو آموخت و مفاهیم مسیحی گناه و اسکاتولوژی را به اصطلاحات مدرن تمایل اخلاقی و پیشرفت تاریخی ترجمه کرد. اینکه آیا آن ترجمه به تصفیه فلسفی مسیحیت یا مسیحیسازی فلسفه مدرن منجر شد، هنوز باید مشخص شود.
8. جنگ جهانی اول آرامش لیبرال را در هم شکست و باعث بازنگری در نقش الهیات سیاسی شد.
سکوت ابدی آن فضاهای بینهایت مرا میترساند.
شکستن آرامش. جنگ جهانی اول آرامش لیبرال را در هم شکست و باعث بازنگری در نقش الهیات سیاسی شد. این جنگ محدودیتهای دیدگاه خوشبینانه الهیات لیبرال دربارهی پیشرفت انسانی و ناتوانی آن در پرداختن به مشکل شر را نمایان کرد.
نسل جدید. نسلی که رومیان کارل بارت به شکلگیری آن کمک کرد، هیچ تمایلی به سازش با فرهنگی که معلمان لیبرال آنها جشن میگرفتند و در جنگ بزرگ خودکشی کرد، نداشتند. آنها میخواستند با خدای ناشناخته، "کاملاً دیگر"، و deus absconditus مواجه شوند.
تصمیم الهیاتی-سیاسی. در سال ۱۹۳۳، بلافاصله پس از به قدرت رسیدن هیتلر، تیلیش کتابی با عنوان "تصمیم سوسیالیستی" منتشر کرد که در آن نه تنها نازیسم را بهعنوان ضد مسیحی رد کرد بلکه استدلال الهیاتی برای سوسیالیسم مذهبی بهعنوان تنها برنامه سیاسی قابل دفاع از دیدگاه مسیحی ارائه داد.
9. بارت و روزناشتاین، در واکنش به الهیات لیبرال، بر "دیگری مطلق" خدا و محدودیتهای عقل انسانی تأکید کردند.
ما به یک اسطورهشناسی جدید نیاز داریم. با این حال، این اسطورهشناسی باید در خدمت ایدهها باشد، باید به یک اسطورهشناسی عقل تبدیل شود…. بنابراین، روشنفکران و ناآگاهان باید در نهایت دست یکدیگر را بفشارند.
جهتگیری جدید. بارت و روزناشتاین، در واکنش به الهیات لیبرال، بر "دیگری مطلق" خدا و محدودیتهای عقل انسانی تأکید کردند. این شامل رد تمرکز انسانمحور الهیات لیبرال و تأکید بر فراسوی الهی و رمز و راز الهی بود.
اصول الهیاتی. اعلامیه بارمن، پوشاندن یک ایدئولوژی نفرتانگیز در لباس الهیاتی را محکوم کرد، نسبت به زانو زدن در برابر هر حاکم زمینی هشدار داد و انکار کرد که دولت میتواند بهطور مشروع کلیساها را جذب کند.
زبان الهیاتی. نثر رومیان پر از امکانات اسکاتولوژیک است. برخی از آنها امکانات روحانی بودند که خود بارت جوان با شجاعت کاوش کرد و این جذابیت بیشتر بهخاطر تضاد کامل آن با سبک غیرشخصی و بلندپروازانهی ماندارینهای دانشگاهی بود که بر تأسیس الهیات لیبرال تسلط داشتند.
10. احیای الهیات سیاسی در آلمان وایمار به توجیهات خطرناک از ظلم و خشونت منجر شد.
یک خانهی خوبساز چیز خطرناکی است.
توجیهات خطرناک. احیای الهیات سیاسی در آلمان وایمار به توجیهات خطرناک از ظلم و خشونت منجر شد. با تفسیر مجدد مفاهیم مذهبی در اصطلاحات سیاسی، پایهای الهیاتی برای ایدئولوژیهای افراطی فراهم کرد.
شورش الهیاتی-سیاسی. رد آن سنت الهیاتی به معنای بازنگری در مشکل دیرینهی سیاست و اندیشیدن به آن در پرتو یک مفهوم جدید از رابطهی خدا با انسان و جهان بود.
زبان الهیاتی. جامعهی جدیدی که در آنجا در حال ساخت بود، بیخدا و آزاد از آگاهی کاذبی بود که یهودیت و مسیحیت پرورش میدادند و تنها به منافع طبقات حاکم خدمت میکرد. با این حال، این جامعه همچنین باید پیشگوییهای کتاب مقدس دربارهی دنیای بهتر آینده را تحقق میبخشید.
11. چالش پایدار در پیمایش تنش بین نظم سیاسی و جستجوی دائمی انسان برای معنا نهفته است.
ما باید دربارهی آن گزینهها روشن باشیم، بین آنها انتخاب کنیم و با پیامدهای انتخاب خود زندگی کنیم. این وضعیت انسانی است.
وضعیت انسانی. انتخاب واقعی که جوامع معاصر با آن مواجهاند، نه بین گذشته و حال، یا بین غرب و "بقیه" است. بلکه بین دو سنت بزرگ تفکر، دو راه برای تصور وضعیت انسانی است.
خودآگاهی الهیاتی. تمام سیاستها شامل تعارض است، اما آنچه سیاست مسیحی را متمایز میکند، خودآگاهی الهیاتی و شدت تعارضاتی است که ایجاد میکند—تعارضاتی که ریشه در عمیقترین ابهامات وحی مسیحی دارد.
چالش دائمی. داستان بازسازیشده در اینجا باید به ما یادآوری کند که انتخاب واقعی که جوامع معاصر با آن مواجهاند، نه بین گذشته و حال، یا بین غرب و "بقیه" است. بلکه بین دو سنت بزرگ تفکر، دو راه برای تصور وضعیت انسانی است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب خداوند مرده به بررسی رابطهی دین و سیاست در اندیشهی غرب از قرن 17 تا 20 میپردازد. لیلا روند توسعهی فلسفهی سیاسی سکولار را از هابز آغاز کرده و تلاشها برای بازگرداندن دین به عرصهی سیاست را مورد بررسی قرار میدهد. در حالی که برخی از خوانندگان این کتاب را پرمحتوا و پژوهشمحور دانستهاند، دیگران به تمرکز محدود آن بر متفکران آلمانی و کمبود تحلیلهای معاصر انتقاد کردهاند. بسیاری از نویسندگان به وضوح نوشتار لیلا اشاره کرده و آن را ستودهاند، اما محتوای فلسفی کتاب را سنگین و چالشبرانگیز یافتهاند. بهطور کلی، منتقدان از دیدگاه تاریخی کتاب قدردانی کرده و در مورد ارتباط آن با مسائل سیاسی معاصر دچار اختلاف نظر بودند.