نکات کلیدی
1. تکهتکه شدن یک توهم است، تمامیت واقعیت است
آنچه باید گفته شود این است که تمامیت آنچه واقعی است، و تکهتکه شدن پاسخ این کل به عمل انسان است که تحت تأثیر ادراک توهمی شکل گرفته است و از تفکر تکهتکه ناشی میشود.
توهم جدایی. تمایل ما به درک جهان به عنوان مجموعهای از تکههای جداگانه و مستقل—ملتها، نژادها، افراد و حتی افکار—یک توهم عمیقاً ریشهدار است. این توهم که توسط عادات تفکر ما تداوم مییابد، منجر به درگیری، سردرگمی و حس بیمعنایی میشود. جهان به طور ذاتی شکسته نیست؛ ادراک ما از آن چنین است.
تمامیت به عنوان پایه. ماهیت واقعی واقعیت یک کل بینقص و تقسیمناپذیر است. تکهتکه شدن یک ویژگی بنیادی جهان نیست، بلکه پاسخی به اعمال ماست که تحت تأثیر یک شیوه تفکر تکهتکه قرار دارد. این بدان معناست که مشکلاتی که با آنها مواجه هستیم، ذاتی در جهان نیستند، بلکه بازتابی از ادراک محدود و تحریفشده ما هستند.
تغییر دیدگاه. برای فراتر رفتن از تکهتکه شدن، باید درک کنیم که افکار ما توصیفهای مستقیم از واقعیت نیستند، بلکه اشکال همیشه در حال تغییر بینش هستند. با درک اینکه نظریههای ما راههایی برای نگاه به جهان هستند و نه حقیقتهای مطلق، میتوانیم شروع به دیدن تمامیت زیرین کنیم که همه چیز را به هم متصل میکند.
2. زبان تفکر را شکل میدهد، تفکر واقعیت را شکل میدهد
ساختار موضوع-فعل-مفعول زبانهای مدرن به این معناست که تمام عملها از یک موضوع جداگانه ناشی میشود و یا بر یک مفعول جداگانه عمل میکند، یا به طور انعکاسی بر خود.
زبان به عنوان چارچوب. ساختار زبان ما، به ویژه فرمت موضوع-فعل-مفعول، توهم جدایی را تقویت میکند. این ساختار به این معناست که تمام عملها از یک موضوع متمایز ناشی میشود و بر یک مفعول جداگانه عمل میکند و بدین ترتیب دیدگاهی از جهان به عنوان مجموعهای از موجودات جداگانه را تداوم میبخشد.
آزمایش رئومود. برای به چالش کشیدن این موضوع، نویسنده "رئومود" را پیشنهاد میکند، روشی برای استفاده از زبان که فعلها را بر اسمها اولویت میدهد. این رویکرد بر عملها و فرآیندها تأکید میکند که در هم میپیچند و به یکدیگر متصل میشوند، نه موجودات ثابت و ایستا. رئومود یک زبان جدید نیست، بلکه یک روش جدید برای استفاده از زبان موجود است تا محدودیتهای ساختارهای زبانی فعلی ما را آشکار کند.
تفکر به عنوان یک فرآیند. با آزمایش زبان، میتوانیم بینشهایی درباره چگونگی شکلگیری افکارمان توسط ساختارهایی که برای بیان آنها استفاده میکنیم، به دست آوریم. خود تفکر یک فرآیند است، حرکتی جاری، و با شناخت این موضوع، میتوانیم شروع به دیدن کنیم که زبان ما میتواند ادراک ما از واقعیت را تقویت یا به چالش بکشد.
3. دانش یک فرآیند است، نه یک حقیقت ایستا
به جای اینکه فرض کنیم نظریههای قدیمی در یک نقطه زمانی نادرست میشوند، ما فقط میگوییم که انسان به طور مداوم اشکال جدیدی از بینش را توسعه میدهد که تا یک نقطه واضح هستند و سپس تمایل به نامشخص شدن دارند.
ماهیت پویا دانش. دانش یک مجموعه از حقیقتهای ثابت نیست، بلکه یک فرآیند پویا از بینش و درک مداوم است. نظریهها توصیفهای مطلق از واقعیت نیستند، بلکه راههایی برای نگاه به جهان هستند که هر کدام دامنهای از وضوح و محدودیتهای خود را دارند.
تجربه-دانش. تجربه و دانش موجودیتهای جداگانه نیستند، بلکه دو جنبه جداییناپذیر از یک فرآیند واحد و یکپارچه هستند. تجربه ما تحت تأثیر بینشهای نظری ما شکل میگیرد و دانش ما تحت تأثیر تجربه ما. این بدان معناست که درک ما از جهان همیشه در حال تحول است.
نقش بینش. دانش واقعی از اعمال ادراک هوشمندانه ناشی میشود که فراتر از تکرار مکانیکی افکار گذشته است. این اعمال بینش به ما اجازه میدهند تا نظمها و روابط جدیدی را ببینیم که صرفاً تغییراتی از آنچه که قبلاً شناخته شده است، نیستند.
4. عدم قطعیت کوانتومی به نظم عمیقتری اشاره دارد
نظریه کوانتوم، همانطور که اکنون شکل گرفته است، چالشی بزرگ برای ما به وجود میآورد، اگر به چنین تلاشی علاقهمند باشیم، زیرا در این نظریه هیچ مفهوم ثابتی از واقعیتی که زیرساخت و ساختار ماده را تشکیل میدهد، وجود ندارد.
فراتر از دترمینیسم کلاسیک. نظریه کوانتوم چالشهایی برای مفهوم کلاسیک یک جهان دترمینیستی به وجود میآورد، جایی که هر رویداد به طور دقیق توسط علل قبلی تعیین میشود. در عوض، این نظریه سطحی از عدم قطعیت را معرفی میکند که در آن نتایج اندازهگیریهای فردی قابل پیشبینی نیستند و تنها پیشبینیهای آماری میتوانند انجام شوند.
متغیرهای پنهان. نویسنده به بررسی امکان "متغیرهای پنهان" در سطح زیرکوانتومی میپردازد که میتوانند رفتار به ظاهر تصادفی ذرات کوانتومی را تعیین کنند. این به معنای بازگرداندن دترمینیسم کلاسیک نیست، بلکه به این معناست که سطح کوانتومی، سطح نهایی واقعیت نیست.
نوع جدیدی از نظم. عدم قطعیت مکانیک کوانتومی ممکن است نشانهای از هرج و مرج نباشد، بلکه نشاندهنده نظم عمیقتر و ظریفتری باشد که از طریق نظریههای فعلی ما قابل دسترسی نیست. این نظم ممکن است شامل نوع جدیدی از موجودات و قوانین باشد که فراتر از محدودیتهای درک فعلی ماست.
5. نظم یک طیف است، نه یک ساختار ثابت
نظم در کل خود به وضوح در نهایت غیرقابل تعریف است، به این معنا که در همه چیزهایی که هستیم و انجام میدهیم (زبان، تفکر، احساس، حس، عمل فیزیکی، هنر، فعالیتهای عملی و غیره) نفوذ دارد.
فراتر از نظم دکارتی. شبکه دکارتی با ساختار خطی خود، مفهوم غالب نظم در فیزیک برای قرنها بوده است. با این حال، هم نسبیت و هم نظریه کوانتوم نشان میدهند که این نظم برای توصیف جهان در سطح بنیادی خود ناکافی است.
طیف نظم. نظم یک ساختار ثابت و واحد نیست، بلکه طیفی از امکانات است که از آرایشهای ساده و خطی تا الگوهای پیچیده و غیرخطی را شامل میشود. این طیف شامل نه تنها نظم فضا و زمان، بلکه نظم تفکر، احساس و عمل نیز میشود.
علت شکلدهنده. نویسنده بر اهمیت "علت شکلدهنده" تأکید میکند، یک اصل درونی سازماندهنده که رشد و توسعه چیزها را شکل میدهد. این مفهوم که در فلسفه یونان باستان مرکزی بود، نشان میدهد که نظم از بیرون تحمیل نمیشود، بلکه از درون برمیخیزد.
6. نظم ضمنی: جهان در هم پیچیده
در نظم ضمنی، فضا و زمان دیگر عوامل غالبی نیستند که روابط وابستگی یا استقلال عناصر مختلف را تعیین کنند.
فراتر از نظم صریح. نظم صریح نظم تجربه روزمره ماست، جایی که چیزها در فضا و زمان جدا و متمایز هستند. از سوی دیگر، نظم ضمنی سطح عمیقتری از واقعیت است که در آن همه چیز در هم پیچیده است.
حرکت هولو. نظم ضمنی توسط "حرکت هولو" حمل میشود، یک کل بینقص و تقسیمناپذیر از حرکت جاری. این حرکت محدود به فضا یا زمان نیست، بلکه تمام وجود را در بر میگیرد.
تشبیه هولوگرام. هولوگرام یک تشبیه مفید برای درک نظم ضمنی است. در یک هولوگرام، هر بخش حاوی اطلاعاتی درباره کل است و کل در هر بخش در هم پیچیده است. این مشابه نحوهای است که نظم ضمنی در هر ناحیهای از فضا و زمان حاضر است.
7. آگاهی و کیهان: یک زمین مشترک
در این جریان، ذهن و ماده دو ماده جداگانه نیستند. بلکه، آنها جنبههای مختلف یک حرکت کل و بینقص هستند.
آگاهی به عنوان فرآیند. همانطور که واقعیت یک فرآیند است، آگاهی نیز همینطور است. این یک موجودیت ایستا نیست، بلکه حرکتی جاری از آگاهی است که از محتوای تفکر جدا نیست.
ذهن و ماده به عنوان جنبهها. ذهن و ماده موجودیتهای جداگانه نیستند، بلکه جنبههای مختلف یک واقعیت زیرین هستند، حرکت هولو. این بدان معناست که آگاهی چیزی نیست که به ماده افزوده شود، بلکه بخشی ذاتی از آن است.
زمین غیرقابل اندازهگیری. هم ماده و هم آگاهی در زمین غیرقابل اندازهگیری و غیرقابل تعریف کل ناپایدار جهانی ریشه دارند. این زمین فراتر از دسترس روشهای عادی تفکر و زبان ماست، اما منبع همه چیز است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب کلیت و نظم ضمنی نظریهی دیوید بوم را دربارهی واقعیتی یکپارچه و به هم پیوسته ارائه میدهد. خوانندگان این کتاب را چالشبرانگیز اما پر از بینش مییابند و به دیدگاه منحصر به فرد بوم در زمینههای فیزیک، آگاهی و فلسفه ارج مینهند. بسیاری از افراد تلاشهای او برای ادغام اندیشههای شرقی و غربی را مورد تحسین قرار میدهند. بخشهای ریاضیاتی کتاب برای برخی دشوار به نظر میرسد، در حالی که دیگران به پتانسیل این کتاب برای بازتعریف درک علمی ارزش مینهند. منتقدان به سبک نوشتاری متراکم و ساختار گاهی نامنظم آن اشاره میکنند. به طور کلی، بررسیکنندگان اهمیت این اثر را در ارائهی یک دیدگاه کلنگر از واقعیت، با وجود پیچیدگیهایش، به رسمیت میشناسند.