نکات کلیدی
۱. سلطنت در برابر دموکراسی: حکومت خصوصی در مقابل حکومت عمومی
تحول تاریخی جهان از رژیم کهن حکام سلطنتی یا شاهزادهها به عصر جدید دموکراتیک-جمهوری با انتخاب یا تعیین مردمی حکام، همچنین میتواند بهعنوان گذار از مسیر اتریش و روش اتریشی به مسیر آمریکا و روش آمریکایی توصیف شود.
تغییری بنیادین. جنگ جهانی اول نقطه عطفی بود که گذار از حکومت سلطنتی به جمهوری دموکراتیک را در جهان غرب تکمیل کرد. پیش از ۱۹۱۴، اروپا تحت سلطه سلطنتها بود؛ اما تا ۱۹۱۸، بیشتر آنها از میان رفتند یا به نمادهای تشریفاتی تبدیل شدند و جای خود را به جمهوریهایی با حق رأی عمومی دادند. این تغییر صرفاً سیاسی نبود، بلکه نمایانگر دگرگونی در ذات مالکیت حکومت بود.
خصوصی در برابر عمومی. سلطنت بهعنوان مالکیت خصوصی حکومت تعریف میشود؛ جایی که حاکم بهطور شخصی دستگاه دولت و قلمرو آن را مالک است و آن را بهمثابه ملک خصوصی خود میداند که از طریق ارث به نسل بعد منتقل میشود. در مقابل، دموکراسی مالکیت عمومی حکومت است که دولت بهعنوان دارایی عمومی تلقی میشود و توسط سرپرستان موقت (مقامات منتخب) اداره میشود که مالک شخصی آن نیستند. این تمایز کلیدی برای درک انگیزهها و نتایج متفاوت آنهاست.
تقابل ایدئولوژیک. این گذار ناشی از تقابل ایدئولوژیک بود که بهویژه در اتریش سلطنتی و آمریکا جمهوریخواه تحت رهبری وودرو ویلسون تجلی یافت. ویلسون مدافع ایجاد جهانی امن برای دموکراسی بود و سلطنتها را ذاتاً شر میدانست. این شور ایدئولوژیک جنگ جهانی اول را از یک منازعه سرزمینی به جنگی تمامعیار برای تغییر رژیم تبدیل کرد که منجر به فروپاشی امپراتوریها و ظهور دولتهای دموکراتیک شد.
۲. منطق اقتصادی سلطنت: مدیریت بلندمدت
بهعنوان مالک خصوصی حکومت، حاکم علاقهمند است که بهصورت انگلی از اقتصاد غیر دولتی رو به رشد، مولد و شکوفا بهرهبرداری کند، زیرا این امر بدون هیچ تلاشی از جانب او، ثروت و رفاه شخصیاش را نیز افزایش میدهد.
انگیزههای مالک. بهعنوان مالک خصوصی کشور، پادشاه تمایل دارد ارزش بلندمدت «ملک» خود (کشور) را به حداکثر برساند. این امر افق برنامهریزی طولانیتر و ترجیح زمانی پایینتری نسبت به حاکم موقت ایجاد میکند. او مستقیماً از شکوفایی کشور سود میبرد و از سقوط آن متضرر میشود، بنابراین انگیزه دارد که بهعنوان مدیری دقیق عمل کند.
اعتدال در بهرهکشی. اگرچه پادشاه انحصارگر است و از طریق مالیات از مردم بهرهبرداری میکند، مالکیت خصوصیاش محدودیتی در این بهرهکشی ایجاد میکند. مالیات یا مقررات بیش از حد ظرفیت تولید اقتصاد را کاهش میدهد و در نهایت ارزش سرمایهای پادشاهی و درآمد آینده او را کم میکند. بنابراین، به نفع اوست که بهرهکشی را نسبتاً پایین نگه دارد تا پایه مالیاتی رو به رشد حفظ شود.
امتیاز انحصاری. ماهیت انحصاری سلطنت که تنها خانواده حاکم از مالیات بهرهمند میشوند، تمایز طبقاتی واضحی میان حاکمان و مردم ایجاد میکند. این آگاهی طبقاتی در میان مردم باعث مقاومت بیشتر آنها در برابر افزایش قدرت و مالیات دولت میشود و به اعتدال در تمایلات بهرهکشی پادشاه کمک میکند.
۳. منطق اقتصادی دموکراسی: بهرهکشی کوتاهمدت
در تضاد آشکار، سرپرست دولت در حکومت ریاستجمهوری مسئول بدهیهای ایجاد شده در دوره تصدی خود نیست.
انگیزههای سرپرست. برخلاف پادشاه، حاکم دموکراتیک (سرپرست موقت) مالک ارزش سرمایهای دولت نیست و تنها از استفاده کنونی آن بهرهمند است. این امر انگیزهای برای حداکثرسازی سود کوتاهمدت (درآمد و قدرت فعلی) حتی به قیمت کاهش ارزش بلندمدت ایجاد میکند. آنچه اکنون مصرف نکند یا بهره نبرد، ممکن است هرگز به دست نیاورد.
مصرف سرمایه. مالکیت عمومی که فاقد قیمتهای بازار برای داراییهای دولتی است، محاسبه اقتصادی را غیرممکن میسازد و به مصرف سرمایه منجر میشود. حاکم دموکراتیک هیچ سهم شخصی در حفظ یا افزایش ارزش بلندمدت کشور ندارد. چرا باید «ملک دولت» را حفظ کند وقتی افزایش ارزش آن نمیتواند بهصورت خصوصی برداشت شود، اما درآمد فعلی بیشتر میتواند؟
افزایش بدهی و تورم. حاکمان دموکراتیک در ایجاد بدهی محدودیت کمتری دارند زیرا مسئولیت آن بر دوش دولتها و مالیاتدهندگان آینده است، نه خودشان. همچنین انگیزه قویتری برای افزایش عرضه پول دارند، چرا که از افزایش فوری قدرت خرید بهرهمند میشوند، در حالی که کاهش ارزش پول در آینده دیگران را متضرر میکند. این امر به افزایش بدهی و تورم در دموکراسی منجر میشود.
۴. شواهد تاریخی: دموکراسی بهرهکشی را افزایش میدهد
با آغاز عصر دموکراتیک-جمهوری، روند قبلی [کاهش نرخ بهره] متوقف شد و جهت آن تغییر کرد، بهگونهای که اروپا و آمریکا در قرن بیستم به تمدنهای رو به افول تبدیل شدند.
کاهش قابل اندازهگیری. پیشبینیهای نظری درباره گرایش ذاتی دموکراسی به افزایش بهرهکشی با دادههای تاریخی پس از جنگ جهانی اول تأیید میشود.
- مالیاتها: هزینههای دولت بهعنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی از ۵ تا ۱۵ درصد در دوران سلطنت به ۵۰ درصد یا بیشتر در دموکراسیها افزایش یافت.
- اشتغال: اشتغال دولتی از کمتر از ۳ درصد نیروی کار به ۱۵ تا ۲۰ درصد افزایش یافت.
- پول: استاندارد طلا جای خود را به پول فیات داد که منجر به تورم بیسابقه و کاهش ارزش ارز شد.
- بدهی: بدهی دولت که در دوران سلطنت معمولاً در زمان صلح کاهش مییافت، در دموکراسیها بهطور مداوم افزایش یافته است.
فرسایش قانون. ماهیت قانون از اصول کشفشده و غیرقابل تغییر (قانون خصوصی) به قوانین انعطافپذیر و ساخته شده توسط دولت (قانون عمومی) تغییر کرد. این تغییر که مأموران دولت را بالاتر از قانون قرار داد، به سیل مقرراتی انجامید که همه جنبههای زندگی را تحت تأثیر قرار داد و عدم قطعیت قانونی و تضعیف حقوق مالکیت را به همراه داشت.
نیروهای ضدتمدنی. این افزایش بهرهکشی با افزایش ترجیح زمانی اجتماعی و روند ضدتمدنی مرتبط است، همانطور که در بخشهای دیگر اشاره شده است. سوابق تاریخی نشان میدهد که عصر دموکراسی با افزایش سیستماتیک قدرت دولت و کاهش امنیت مالکیت خصوصی همراه بوده است.
۵. دموکراسی و افزایش گرایش به زمان حال
با کاهش همزمان عرضه کالاهای فعلی و آینده مورد انتظار، نقض حقوق مالکیت دولتی نه تنها نرخهای ترجیح زمانی را افزایش میدهد، بلکه منحنیهای ترجیح زمانی را نیز جابهجا میکند.
تأثیر بر ترجیح زمانی. نقض حقوق مالکیت توسط دولت، برخلاف جرم و جنایت، مشروع و مستمر است. این ماهیت نهادی به این معناست که قربانیان نمیتوانند از خود دفاع کنند و باید انتظار نقضهای آینده را داشته باشند. این امر نرخ بازده مورد انتظار اقدامات مولد و آیندهنگر را کاهش میدهد و همه را به گرایش بیشتر به زمان حال سوق میدهد.
کاهش تمایز طبقاتی. دموکراسی تمایز میان حاکمان و مردم را محو میکند و توهم خودحکومتی ایجاد میکند. این امر مقاومت عمومی در برابر قدرت و بهرهکشی دولت را تضعیف میکند. هر کسی میتواند بالقوه به طبقه حاکم بپیوندد، که همبستگی میان مردم را کاهش داده و آنها را نسبت به گسترش دولت کمتر هوشیار میسازد.
شاخصهای اجتماعی. این افزایش گرایش به زمان حال در شاخصهای اجتماعی مختلف از آغاز عصر دموکراسی منعکس شده است:
- نرخ بهره: نرخهای بهره حداقلی که قرنها کاهش یافته بودند، متوقف شده و حتی افزایش یافتهاند.
- خانواده: فروپاشی خانواده افزایش یافته است (طلاق، تولد خارج از ازدواج، تکوالدینی) و نرخ تولد کاهش یافته است.
- پسانداز: نرخ پسانداز شخصی با وجود افزایش درآمدها، راکد یا کاهش یافته است.
- جرم: نرخ جرم، بهویژه جرایم جدی، روند افزایشی سیستماتیکی داشته است.
تسریع زوال. توزیع مجدد ذاتی دموکراسی (یارانه دادن به «آسیبها») این روند را تسریع میکند، رفتارهای زمانحالمحور را تشویق و رفتارهای آیندهنگر را تنبیه میکند که به زوال تدریجی تمدن میانجامد.
۶. دموکراسی بهمثابه ماشین توزیع مجدد
رأی یکنفر-یکصدا همراه با «ورود آزاد» به حکومت دموکراتیک به این معناست که هر فرد و دارایی شخصیاش در دسترس و قابل تصاحب توسط دیگران قرار میگیرد.
تراژدی منابع مشترک. دموکراسی تراژدی منابع مشترک برای مالکیت خصوصی ایجاد میکند. با حق رأی عمومی و ورود آزاد به حکومت، اکثریت «ندارها» قدرت رأی دادن برای توزیع مجدد ثروت و درآمد از اقلیت «داراها» را دارند. این روندی بیوقفه از مصادره را به حرکت درمیآورد.
یارانه دادن به «آسیبها». توزیع مجدد، صرفنظر از هدف آن، به معنای گرفتن از تولیدکنندگان/مالکان و دادن به غیرتولیدکنندگان/غیرمالکان است. این امر انگیزه تولید را کاهش و انگیزه غیرتولید را افزایش میدهد. یارانه دادن به شرایط یا رفتارهای نامطلوب منجر به افزایش آنها میشود:
- یارانه دادن به فقر، فقر را افزایش میدهد.
- یارانه دادن به بیکاری، بیکاری را افزایش میدهد.
- یارانه دادن به مادری مجرد، تولد خارج از ازدواج و طلاق را افزایش میدهد.
- یارانه دادن به بیماری و ناتوانی، آنها را افزایش میدهد.
- یارانه دادن به سیاستمداران و کارمندان دولتی، هدررفت و انگلگری را افزایش میدهد.
زوال خودتسریع. این روند خودتسریع است. با افزایش تعداد وابستگان به توزیع مجدد، پایه مالیاتی کاهش مییابد و مالیات بر تولیدکنندگان باقیمانده افزایش مییابد که انگیزه تغییر از تولید به غیرتولید را تقویت میکند و به افزایش ترجیح زمانی و زوال تمدن میانجامد.
۷. دولت: انحصار حفاظت، نه حافظ آن
سازمان حفاظت تأمین شده با مالیات تناقضی در عبارات است، زیرا این سازمان حافظ مالکیت است که خود به مصادره منجر میشود و ناگزیر به افزایش مالیات و کاهش حفاظت میانجامد.
اسطوره هابزی. باور به ضرورت دولت برای حفاظت، اسطورهای بیش نیست. دولت بهعنوان انحصارگر اجباری قلمرو و مالیات تعریف میشود. این موقعیت انحصاری ذاتاً با هدف ارائه حفاظت در تضاد است.
ناکارآمدی انحصار. مانند هر انحصارگر دیگری، دولت بهعنوان تنها ارائهدهنده حفاظت، ناگزیر قیمت (مالیات) را افزایش و کیفیت خدمت را کاهش میدهد. مأموران دولت با انگیزه منافع شخصی و قدرت مالیات، هزینههای حفاظت را به حداکثر و حفاظت واقعی را به حداقل میرسانند.
انحراف عدالت. انحصار قضایی به این معناست که دولت قاضی نهایی در همه اختلافات، از جمله موارد مربوط به خود است. این امر به انحراف عدالت به نفع دولت منجر میشود. تعریف مالکیت و حقوق بهطور مداوم تغییر میکند تا قدرت دولت افزایش یابد، نه برای حفاظت از شهروندان.
گزینه جایگزین: امنیت خصوصی. حفاظت و امنیت خدماتی هستند که میتوان و باید توسط شرکتهای خصوصی و رقابتی ارائه شوند. در بازار آزاد، شرکتهای بیمه با انگیزه سود و زیان، خدمات حفاظت و داوری را به مشتریان داوطلب ارائه میدهند که منجر به هزینه کمتر و کیفیت بالاتر امنیت نسبت به هر انحصار دولتی میشود.
۸. تمرکزگرایی در برابر تمرکززدایی: تأثیر بر رفاه
ادغام سیاسی شامل گسترش قلمرو قدرت مالیاتی و تنظیم مالکیت دولت (مصادره) است. ادغام اقتصادی گسترش تقسیم کار بین فردی و منطقهای و مشارکت در بازار است.
پدیدههای متمایز. تمرکز سیاسی (گسترش دولت) و ادغام اقتصادی (گسترش بازار) فرآیندهایی اساساً متفاوت و اغلب متضاد هستند. قدرت دولت انگلی بر تولید است؛ گسترش آن از طریق مالیات و مقررات فعالیت بازار را محدود میکند.
تمرکززدایی، سرمایهداری را تقویت میکند. تاریخاً سرمایهداری و رشد اقتصادی در شرایط تمرکززدایی سیاسی شکوفا شدهاند، مانند اروپا در قرون وسطی با شهر-دولتها و شاهزادهنشینهای رقیب. رقابت میان دولتهای کوچکتر توانایی آنها را در وضع مالیات و مقررات بیش از حد محدود میکرد، زیرا مردم میتوانستند با مهاجرت به حوزههای کمتر سرکوبگر رأی خود را با پاهایشان بدهند.
تمرکزگرایی رفاه را کاهش میدهد. با بزرگتر شدن دولتها و کاهش رقبا، انگیزه برای لیبرالیسم داخلی کاهش مییابد. نزدیک شدن به دولت جهانی واحد، امکان مهاجرت را کاملاً از بین میبرد و بهرهکشی حداکثری را ممکن میسازد. ظهور دولتگرایی جهانی در قرن بیستم تحت هژمونی آمریکا با افزایش قدرت دولت و رکود اقتصادی همراه بوده است.
جدایی بهعنوان نیروی مقابله. جدایی با تقسیم دولتهای بزرگ به واحدهای کوچکتر، رقابت سیاسی و تهدید مهاجرت را بازمیگرداند و دولتها را مجبور میکند برای حفظ شهروندان مولد، سیاستهای لیبرالتری اتخاذ کنند.
۹. جدایی: نیروی پیشرونده علیه تمرکزگرایی
جدایی تنوع قومی، زبانی، مذهبی و فرهنگی را افزایش میدهد، در حالی که قرنها تمرکزگرایی صدها فرهنگ متمایز را از میان برده است.
رأی علیه اکثریتگرایی. جدایی ذاتاً عملی ضددموکراتیک و ضد اکثریتگرایی است، زیرا گروه کوچکی از گروه بزرگتر جدا میشود. این امر آن را با اصل مالکیت خصوصی و تمرکززدایی هماهنگ میسازد، نه کنترل عمومی و تمرکز.
ترویج همکاری داوطلبانه. جدایی جایگزین ادغام اجباری (تحمیل شده توسط دولتهای متمرکز) با جدایی و همکاری داوطلبانه میشود. این امکان coexistence مسالمتآمیز گروههای فرهنگی، قومی و مذهبی را فراهم میکند که همسایگان و قوانین خود را انتخاب میکنند و همکاری از راه دور (تجارت آزاد) را به جای تعارض ناشی از نزدیکی اجباری ترویج میدهد.
انگیزه برای لیبرالیسم. قلمروهای کوچکتر و جدا شده فشار بیشتری برای اتخاذ سیاستهای لیبرال (مالیات پایین، مقررات حداقلی، تجارت آزاد) دارند تا ساکنان و سرمایه مولد را جذب و حفظ کنند، زیرا هزینه مهاجرت برای افراد در حوزههای کوچکتر کمتر است.
ادغام پولی. جدایی گسترده احتمالاً به کنار گذاشتن ارزهای ملی فیات و بازگشت به استاندارد پول کالایی بینالمللی مانند طلا منجر میشود که ادغام پولی واقعی و ثبات را ترویج میکند.
۱۰. تجارت آزاد در برابر ادغام اجباری: خطای مهاجرت
آزادی همراه با مهاجرت به معنای مهاجرت با دعوت خانوارها و شرکتهای خصوصی نیست، بلکه به معنای تهاجم ناخواسته یا ادغام اجباری است؛ و محدودیت مهاجرت در واقع به معنای حفاظت از خانوارها و شرکتهای خصوصی در برابر تهاجم ناخواسته و ادغام اجباری است.
قیاس نادرست. باور رایج که تجارت آزاد مستلزم مهاجرت آزاد است، بر قیاسی نادرست استوار است. تجارت آزاد به معنای تبادل داوطلبانه کالاها با دعوت مالکین خصوصی است. اما مهاجرت شامل حرکت افراد است که ممکن است بدون دعوت وارد شوند.
مالکیت خصوصی مستلزم محرومیت است. در جامعهای مبتنی بر مالکیت خصوصی
آخرین بهروزرسانی::
FAQ
What is Democracy: The God That Failed by Hans-Hermann Hoppe about?
- Critical analysis of government forms: The book examines the historical transition from monarchy to democracy, arguing that this shift represents a decline in civilization rather than progress.
- Economic and ethical critique: Hoppe contrasts monarchy (private government ownership) with democracy (public government ownership), claiming democracy leads to higher exploitation, shortsightedness, and social decay.
- Proposal of a stateless society: The author advocates for a "natural order"—a stateless, market-based society grounded in private property and voluntary cooperation—as a superior alternative to both monarchy and democracy.
Why should I read Democracy: The God That Failed by Hans-Hermann Hoppe?
- Challenging mainstream assumptions: The book offers a radical critique of democracy, questioning widely held beliefs about its benefits and legitimacy.
- Insight into political and economic systems: Hoppe provides a unique perspective on how different forms of government impact social order, economic incentives, and cultural values.
- Alternative vision for society: Readers are introduced to the concept of a stateless, voluntary order, encouraging critical thinking about the role and necessity of government.
What are the key takeaways from Democracy: The God That Failed by Hans-Hermann Hoppe?
- Democracy as civilizational decline: Hoppe argues that democracy leads to increased exploitation, moral decay, and economic inefficiency compared to monarchy.
- Importance of private property: The book emphasizes that private property and voluntary association are foundational for a prosperous and orderly society.
- Delegitimization and secession: Hoppe suggests that delegitimizing democracy and pursuing decentralization or secession are necessary steps toward restoring liberty and social order.
What are the best quotes from Democracy: The God That Failed by Hans-Hermann Hoppe and what do they mean?
- "Democracy virtually assures that only bad and dangerous men will ever rise to the top of government." This highlights Hoppe's belief that democratic systems select for demagogues rather than virtuous leaders.
- "You can have one—socialism (welfare)—or the other—traditional morals—but you cannot have both." Hoppe argues that welfare states undermine traditional values and social cohesion.
- "Resolve to serve no more, and you are at once freed." This quote, inspired by Etienne de la Boetie, underscores the power of mass withdrawal of consent in delegitimizing government authority.
How does Hans-Hermann Hoppe compare monarchy and democracy in Democracy: The God That Failed?
- Monarchy as private ownership: Monarchs treat the state as their private property, incentivizing them to preserve its long-term value and moderate exploitation.
- Democracy as public ownership: Democratic leaders are temporary caretakers with incentives to maximize short-term gains, leading to higher taxation, debt, and social decay.
- Class consciousness and legitimacy: Monarchy maintains clear class distinctions and resistance to government overreach, while democracy blurs these lines, making government expansion easier.
What is the concept of "time preference" in Democracy: The God That Failed and why is it important?
- Definition and significance: Time preference refers to the tendency to value present goods over future goods, influencing saving, investment, and social progress.
- Government impact: Hoppe argues that government intervention, especially under democracy, raises time preference, encouraging present-oriented behavior and undermining civilization.
- Civilizational consequences: High time preference leads to shortsightedness, consumption, and social decay, while low time preference fosters capital accumulation and long-term planning.
Why does Hans-Hermann Hoppe argue that democracy leads to economic decline and social decay in Democracy: The God That Failed?
- Wealth redistribution incentives: Universal suffrage creates a "tragedy of the commons," where majorities vote for wealth redistribution, reducing incentives to produce.
- Expansion of government power: Democracy legitimizes expropriation through taxation and regulation, eroding private property and personal independence.
- Empirical evidence: Hoppe cites rising crime, welfare dependency, family breakdown, and economic stagnation as consequences of democratic governance.
What is the "natural order" or stateless society proposed by Hans-Hermann Hoppe in Democracy: The God That Failed?
- Stateless, market-based society: The natural order is a system where all resources are privately owned and all services, including law and defense, are provided competitively and voluntarily.
- Rejection of monopoly government: Hoppe sees both monarchy and democracy as exploitative monopolies, advocating for decentralized, voluntary alternatives.
- Transition strategies: He recommends secession, privatization, and delegitimization of democracy as steps toward achieving the natural order.
How does Hans-Hermann Hoppe use Austrian School economics in his arguments in Democracy: The God That Failed?
- A priori social theory: Hoppe employs deductive reasoning from Austrian economics to analyze political and social phenomena, rather than relying solely on empirical data.
- Key concepts: He uses ideas like time preference, capital theory, and economic calculation to critique government forms and advocate for private property.
- Intellectual lineage: The book builds on the work of Ludwig von Mises and Murray Rothbard, extending their theories to the critique of democracy and the proposal of a stateless order.
What is Hans-Hermann Hoppe’s critique of the welfare state in Democracy: The God That Failed?
- Destructive incentives: Compulsory wealth redistribution reduces productivity and responsibility, leading to poverty, unemployment, and social pathologies.
- Erosion of family and morals: Welfare programs like social security and public education weaken intergenerational bonds and promote irresponsibility.
- Infantilization of society: The welfare state replaces family discipline with state control, causing a regression in social maturity and stability.
How does Hans-Hermann Hoppe address immigration and forced integration in Democracy: The God That Failed?
- Private property principle: In a stateless society, immigration would be by invitation only, with property owners deciding whom to admit.
- Critique of government policy: State-controlled borders often result in forced integration, as governments admit uninvited immigrants for political gain.
- Policy recommendations: Hoppe advocates for restrictive, contract-based immigration, where sponsors assume liability and citizenship is tied to property ownership.
What strategies does Hans-Hermann Hoppe recommend for achieving liberty and dismantling the state in Democracy: The God That Failed?
- Delegitimization and withdrawal of consent: Hoppe emphasizes the importance of changing public opinion and withdrawing cooperation from the state.
- Secession and decentralization: He advocates for peaceful secession and the creation of small, autonomous jurisdictions to restore competition and limit government power.
- Restoration of private law: The ultimate goal is to abolish taxation and legislation, privatize public property, and allow competitive insurance agencies to provide law and order.
نقد و بررسی
کتاب «دموکراسی: خدایی که شکست خورد» با نظرات متفاوتی مواجه شده است. بسیاری از منتقدان، نقدهای هوپه بر دموکراسی و استدلالهای او در حمایت از پادشاهی و آنارکو-کاپیتالیسم را تأملبرانگیز و مستند میدانند. در مقابل، برخی معتقدند که دیدگاههای او دارای اشکالاتی جدی، غیرعملی و حتی بالقوه خطرناک است. عدهای از تفکر غیرمتعارف او استقبال میکنند، در حالی که برخی دیگر دیدگاههایش درباره نژاد و فرهنگ را توهینآمیز میپندارند. سبک نگارش کتاب نیز به دلیل تکرار و پیچیدگی مورد انتقاد قرار گرفته است. در مجموع، خوانندگان این اثر را اثری بحثبرانگیز اما از نظر فکری تحریککننده میدانند که به چالش کشیدن اندیشههای سیاسی مرسوم میپردازد.
Similar Books








