نکات کلیدی
1. هنر از خطر و تجربهی منحصر به فرد به وجود میآید
در نهایت، آثار هنری همیشه نتیجهی قرار گرفتن در خطر و گذراندن تجربهای تا انتهاست، جایی که هیچکس نمیتواند فراتر برود.
تولد هنر. ریلکه بر این باور است که هنر واقعی از راحتی یا آسایش به وجود نمیآید، بلکه از کورهی خطر و تجربههای عمیق شخصی شکل میگیرد. هنرمند باید به لبهی تجربهی انسانی برود و فراتر از مرزهای متعارف پیش برود تا چیزی واقعاً منحصر به فرد خلق کند. این سفر به ناشناخته است که به اثر هنری قدرت و اصالت میبخشد.
جنون شخصی. هرچه تجربه منحصر به فردتر و شخصیتر باشد، بیان هنری ضروریتر و قطعیتر میشود. این منحصر به فردی، که تقریباً به جنون شخصی نزدیک است، در خود اثر توجیه میشود و قانونی ذاتی و طراحی را که قبلاً نامرئی بود، آشکار میسازد. اثر هنری به اوج هنرمند تبدیل میشود، گواهی بر وحدت و اصالت او.
مثال ونگوگ. ریلکه از ونگوگ به عنوان مثالی از هنرمندی که نیاز به حفاظت از منحصر به فردی دیدگاهش داشت، یاد میکند. به اشتراک گذاشتن فرآیندش به طور زودهنگام میتوانست ویرانگر باشد. هنرمند باید ابتدا اثری خلق کند که واقعیت او را توجیه و تأیید کند.
2. وظیفهی هنرمند: ماندن در "خوب انجام شده"
در هنر، تنها میتوان در "خوب انجام شده" ماند و با ماندن در آن، بارها و بارها افزایش یافته و از شما فراتر میرود.
تمرکز بر مهارت. ریلکه بر اهمیت تمرکز بر مهارت، "خوب انجام شده"، به عنوان راهی برای رشد هنری تأکید میکند. هنرمند باید خود را در کارش غرق کند، به آرامی مهارتهایش را پرورش دهد و اجازه دهد که کار از او فراتر برود. این رویکرد humble و صبورانه است که به هنرمند اجازه میدهد واقعاً رشد کند.
راهحلهای شخصی. "نهایت شهود و بینشها" تنها به کسانی نزدیک میشود که در کار خود زندگی میکنند و در آن باقی میمانند. نگریستن از دور هیچ قدرتی بر آنها ندارد. این به ما مربوط نیست که کسی چگونه رشد میکند، اگر فقط او رشد کند، اگر فقط ما در مسیر قانون رشد خود باشیم.
مثال رودن. ریلکه در ابتدا رودن را به خاطر مسیر humble و صبورانهاش در واقعیت تحسین میکرد. رودن به کارش "فکر نمیکرد" بلکه در آن باقی میماند: در دستیافتنی. این چیزی بود که او را بسیار استثنایی میکرد.
3. زندگی شهری در مقابل شکوه طبیعت
انسان به گونهای زندگی میکند که همیشه به حالتی ناتمام، ناتوان و حواسپرت وارد حال حاضر میشود.
حواسپرتیهای زندگی شهری. ریلکه شکوه طبیعت را با حواسپرتیها و کیفیت ناتمام زندگی شهری مقایسه میکند. او از ناتوانی در تجربهی کامل حال حاضر ابراز تأسف میکند، همیشه به صورت "ناتمام، ناتوان و حواسپرت" وارد میشود. این به دلیل تابستان مکعبی است که در آن به گونهای جا داده شدهاید که گویی در کوچکترین جعبههایی که در هم جا میشوند، بیست بار قرار گرفتهاید.
زیبایی هدر. زیبایی هدر در نامهای به ریلکه یادآور شکوه طبیعت است. او از اینکه در زمانی که اجازه داشت در فراوانی این زیباییها قدم بزند، خوشحال نبود، شرمنده است. عطر زمین پاییزی باشکوه است، تلخ در جایی که به طعم نزدیک میشود و شیرینتر از عسل در جایی که احساس میکنید به اولین صداها نزدیک است.
آرزو برای طبیعت. ریلکه آرزوی اقیانوسها، پارکها، جنگلها و مرتعهای جنگلی را ابراز میکند. او در محیط شهری احساس محبوس بودن میکند و نمیتواند به طور کامل با دنیای طبیعی ارتباط برقرار کند. صبحها و عصرهای بخارآلود در حال آغاز هستند، جایی که خورشید تنها جایی است که خورشید قبلاً در آنجا بوده است.
4. فداکاری هنرمند: غلبه بر موانع
در همه چیز، من به آن انتظار صبورانه، آن بیاحتیاطی، که پرندگان از ما پیشی میگیرند، تمایل دارم، طبق گفتهی کیرکگور.
انتظار صبورانه. ریلکه بر اهمیت انتظار صبورانه و بیاحتیاطی در فرآیند خلاق تأکید میکند. کار روزانه، به طور کورکورانه و با اراده انجام شده، با تمام صبر و با شعار "موانع که اشتیاق را تحریک میکند" به عنوان تنها نوع تأمین که با خواستهی خدا برای نگهداشتن ما در دست، شب به شب تداخل نمیکند، انجام میشود.
مثال ونگوگ. ونگوگ ممکن است آرامش خود را از دست بدهد، اما همیشه پشت آن کارش وجود داشت، او دیگر نمیتوانست آن را از دست بدهد. او میتوانست یک "داخلی بیمارستان" را نقاشی کند و در ترسناکترین روزهایش، ترسناکترین اشیاء را نقاشی میکرد. چگونه میتوانست زنده بماند.
غلبه بر حواسپرتیها. ریلکه به دشواری حفظ تمرکز و فداکاری در برابر حواسپرتیها اعتراف میکند. او خواب میبیند که یک ویترین کامل میخرد و به مدت بیست سال با یک سگ در پشت آن مینشیند. در عصر، نوری در اتاق پشتی وجود خواهد داشت، جلو تاریک خواهد بود و ما در کنار هم خواهیم نشست، هر سه نفر، در حال خوردن.
5. دیدن با "چشمهای درست": یک تحول
و سپس برای مدت طولانی هیچ، و ناگهان چشمهای درست را دارید...
تحول در ادراک. ریلکه تحولی در ادراک خود را توصیف میکند، یک به دست آوردن ناگهانی "چشمهای درست". این تنها یک رویداد نوری خارجی نیست، بلکه تحولی در شخصی است که در مقابل تصاویر ایستاده و دربارهی آنها مینویسد. افق تغییر یافتهی بینش شامل بازپسگیری زبان است، گسترش مرزهای قبلی آن که هرگز دوباره گم نمیشود.
چالش سزان. ریلکه با کار سزان به چالش کشیده میشود. او در حال تبدیل شدن به یک کارگر است، شاید در یک راه طولانی، و احتمالاً تنها به اولین نقطه عطف رسیده است. اما هنوز هم، او میتواند پیرمردی را که در جایی دورتر، تنها، قدم میزند و تنها توسط کودکانی که سنگ پرتاب میکنند، دنبال میشود، درک کند.
فراتر از دگم هنری. تغییری که او احساس میکند، تازگی و تفاوت در شیوهی دیدن او، تنها به ادراک نقاشیها مربوط نمیشود. شاعر آموزهای که دریافت کرده بود را به عنوان یک دگم هنری نمیپذیرد. آنچه اتفاق افتاده و میتواند دوباره برای هر کسی اتفاق بیفتد، همان شوک شناسایی است که او قبل از تندیس باستانی آپولو احساس کرده بود: "شما باید زندگیتان را تغییر دهید."
6. تعادل سزان: طبیعت و تصویر
گویی آنها بر روی یک تراز قرار داده شدهاند: اینجا چیز، آنجا رنگ؛ هرگز بیشتر، هرگز کمتر از آنچه برای تعادل کامل لازم است.
معادل شیء و رنگ. ریلکه ارتباط شیء و رنگ را در نقاشی سزان شناسایی میکند. پاسخ تصویر به "موتیف" متحرک یکی از ویژگیهای اساسی نقاشی سزان است. رنگ به طور کامل در تحقق خود مصرف میشود؛ هیچ باقیماندهای وجود ندارد.
وجدان خوب. سزان در مقابل آن مانند یک سگ نشسته بود، فقط نگاه میکرد، بدون هیچگونه اضطراب و بدون هیچگونه انگیزهی پنهانی. او تنها آنچه را که میدانست، خلق میکرد، هیچ چیز دیگر. او باید وجدان خوبی داشته باشد، او خوشحال بود، در جایی درون خود.
فراتر از عشق. لازم بود که فراتر از عشق برویم؛ این طبیعی است، در نهایت، که هر یک از این چیزها را همانطور که آن را میسازید، دوست داشته باشید: اما اگر کسی این را نشان دهد، آن را کمتر خوب میسازد؛ او آن را قضاوت میکند به جای اینکه بگوید. او دیگر بیطرف نمیماند؛ و بهترین—عشق—در خارج از کار باقی میماند، وارد آن نمیشود، کنار گذاشته میشود، بدون ترجمه.
7. نقش شاعر: قابل سکونت کردن زبان
در اینجا نگاهی به مسئولیت نهایی شاعر ارائه میشود.
بازپسگیری زبان. نامههای ریلکه به کاوش در اتاقهای ناشناختهای میپردازد و زبان، "خانهی وجود"، را به مکانی قابل سکونتتر تبدیل میکند. در آغاز عصری که در حال آمادهسازی برای اعلام اصول ایمان خود در نمادها و اختصارات است، این گامهای کوچک و، وسوسه میشود که بگوییم، humble که در پاسخ به تصاویر سزان برداشته شدهاند، چیزی جز کاوش در اتاقهای ناشناخته نیست.
دقت در زبان. اظهارنظر مالته لوریس بریگه دربارهی شاعری که از تقریب متنفر است، هرگز به اندازهی اینجا مرتبط نبوده است. زبان ریلکه قلمروهای جدیدی را فتح میکند—نه در بازی، نه به عنوان یک آزمایش، بلکه در یک مبارزهی سرسخت برای حداکثر دقت.
رنگ آبی. ریلکه مجموعهای از تغییرات رنگ آبی را تولید میکند، فرمولهایی که قدرت بیانی آنها از هر آنچه که تاکنون دربارهی این رنگ گفته شده، فراتر میرود. یک صبح اکتبر در پاریس به او "آبی کاملاً بدون حمایت" را ارائه میدهد.
8. تأثیر سزان: نقطهی عطفی در زندگی
این نقطهی عطفی است که در این نقاشیها شناسایی میکنم، زیرا به تازگی به آن در کار خود رسیدهام یا حداقل به نوعی به آن نزدیک شدهام، احتمالاً پس از اینکه مدتها برای این یک چیز که به شدت به آن وابسته است، آماده بودهام.
نقطهی عطف. ریلکه یک نقطهی عطف را در نقاشیهای سزان شناسایی میکند، فرآیندی که مشارکت فرد را میطلبد، نه تنها درک او را. شاعر به خوبی آگاه بود که او تنها یک نقطهی عطف در نقاشی غربی را مشاهده نمیکند، یعنی رویدادی که در تاریخ هنر ثبت میشود.
دشمنی بین زندگی و کار. "دشمنی باستانی بین زندگی و کار بزرگ" هنرمند را با چنین فداکاری نمونهای تحمل کرد. سزان به وضوح میدانست که مشکل چیست وقتی که در سی سال آخر زندگیاش، خود را از هر چیزی که میتوانست "او را به دام بیندازد" دور کرد.
تعارض شخصی. مثال سزان به ریلکه تعارض وجودی خود را نشان داد. او شروع به درک کرد که زندگیاش باید به طور کامل متعلق به کارش باشد و او هرگز نباید دوباره "خوشحال و شگفتزده" شود—همانطور که در "وصیتنامهاش" میگوید—مگر به واسطهی کارش.
9. تعامل رنگها: جهانی درون
تعامل متقابل آنها: این تمام نقاشی است.
رنگها در ارتباط. ریلکه تأکید میکند که نقاشی چیزی است که در میان رنگها اتفاق میافتد و چگونه باید آنها را کاملاً تنها بگذارید تا بتوانند با یکدیگر کنار بیایند. هر کس که دخالت کند، هر کس که ترتیب دهد، هر کس که به هر نحوی تفکر انسانی، نبوغ و حمایت خود را وارد کند، در حال اختلال و تار کردن فعالیت آنهاست.
فعالیت غددی. تشدیدها و رقیقسازیها در هستهی هر رنگ اتفاق میافتد و به آن کمک میکند تا با دیگران تماس برقرار کند. علاوه بر این فعالیت غددی در شدت رنگها، انعکاسها بزرگترین نقش را ایفا میکنند.
تعادل. در این رفت و برگشت تأثیر متقابل و چندگانه، درون تصویر به لرزش درمیآید، بالا و پایین میرود و هیچ قسمت بیحرکتی ندارد. همین برای امروز. میبینید که وقتی کسی سعی میکند به حقایق نزدیک شود، چقدر دشوار میشود.
10. تواضع هنرمند: عینیت و حقیقت
این عینیت بیحد و حصر، که از هر نوع دخالت در یک وحدت بیگانه خودداری میکند، در پرترههای سزان به شدت توهینآمیز و مضحک به نظر میرسد.
عینیت بیحد و حصر. ریلکه به عینیت بیحد و حصر سزان، خودداری او از دخالت در یک وحدت بیگانه، تحسین میکند. این چیزی است که در پرترههای سزان به شدت توهینآمیز و مضحک به نظر میرسد. آنها بدون اینکه متوجه شوند، میپذیرند که او سیبها، پیازها و پرتقالها را به طور خالص تنها با رنگ نشان داده است.
تواضع و عظمت. ریلکه به سزان لقب "تواضع و عظیم" میدهد و عظمت و تواضع او را شناسایی میکند. او خود را با این تواضع بیحد و حصر، با علاقهی بیپرسش و واقعگرایانهی سگی که خود را در آینه میبیند و فکر میکند: "یک سگ دیگر است"، بازتولید کرد.
حقیقت ساده. ریلکه نمیتوانست از فکر کردن به این موضوع خودداری کند که بدون این شعر، کل گرایش به حقیقت سادهگویی که اکنون به نظر میرسد در سزان شناسایی میشود، نمیتوانست آغاز شود؛ ابتدا باید در تمام بیرحمیاش وجود داشته باشد. ابتدا، ادراک هنری باید خود را فراتر از خود فراتر ببرد تا به این درک برسد که حتی چیزی وحشتناک، چیزی که به نظر میرسد تنها نفرتانگیز است، وجود دارد و معتبر است، همراه با هر چیز دیگری که هست.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب نامهها دربارهی سزان بهخاطر توصیفهای شاعرانهی ریلکه از نقاشیها و فرآیند هنری سزان، مورد توجه بسیاری از خوانندگان قرار گرفته است. خوانندگان از بینشهای ریلکه دربارهی هنر، رنگ و ادراک لذت میبرند و نامهها را هم الهامبخش و هم تفکر برانگیز مییابند. برخی به نثر متراکم و چالشبرانگیز اشاره میکنند که نیاز به خواندن دقیق دارد. قالب نامهنگاری برای برخی جذاب است اما برای دیگران اینگونه نیست. بهطور کلی، منتقدان این کتاب را بهخاطر دیدگاه منحصر به فردش دربارهی آثار سزان و توسعه هنری خود ریلکه ارزشمند میدانند، هرچند که برخی از آنها در ارتباط برقرار کردن با متن دچار مشکل شدهاند.