نکات کلیدی
1. صعود ناپلئون: ریشههای کُرسیک و آرمانهای انقلابی
مطالعه تاریخ به سرعت به من احساس توانمندی داد که میتوانم به اندازه مردانی که در بالاترین ردههای تاریخ ما قرار دارند، دستاوردهایی داشته باشم.
هویت کُرسیک. ناپلئون دی بوناپارت در سال ۱۷۶۹ به دنیا آمد، درست زمانی که کُرسیک به فرانسه ملحق شد. زندگی اولیه او در فضای ملیگرایی کُرسیک غوطهور بود. خانوادهاش، هرچند از نسل ایتالیایی بودند، در جزیره موقعیتی از اشرافیت کوچک داشتند. این وضعیت بیگانه، آرمانهای او را شعلهور کرد و جهانبینی اولیهاش را شکل داد و حس متفاوت بودن و مقدر بودن به عظمت را در او پرورش داد.
دینامیکهای خانوادگی. مادر ناپلئون، لتیزیا رامولینو، یک مادری با اراده قوی بود که حس انضباط و استقامت را در او نهادینه کرد. پدرش، کارلو بوناپارت، وکیلی بود که در دنیای پیچیده حکومت فرانسه حرکت میکرد و فرصتهایی برای تحصیل پسرانش فراهم میآورد. این دینامیکهای خانوادگی، که با آرمانگرایی و عملگرایی مشخص میشد، نقش مهمی در توسعه اولیه ناپلئون ایفا کرد.
تحصیلات و الهام. تحصیلات ناپلئون در فرانسه، ابتدا در آوتون و سپس در بریان و مدرسه نظامی، او را به یک فرانسوی تبدیل کرد. او در ریاضیات و تاریخ ممتاز بود و بیوگرافیهای رهبران بزرگ مانند اسکندر مقدونی و ژولیوس سزار را با اشتیاق مطالعه میکرد. این خوانشها آرمانهای او را شعلهور کرد و به او باوری به پتانسیل خود برای دستیابی به عظمت داد و زمینهساز صعود آیندهاش شد.
2. جوش و خروش انقلابی: پذیرش تغییر، پیمایش وفاداریها
در هر زمانی که او ظاهر میشد، نقش برجستهای ایفا میکرد، اما دورهای که او برای اولین بار وارد کار خود شد، بهویژه مناسب برای تسهیل ارتقاء او بود.
فرصتهای انقلابی. انقلاب فرانسه، که در سال ۱۷۸۹ آغاز شد، خلأ قدرت و جوی از آشفتگی اجتماعی ایجاد کرد که فرصتهای بیسابقهای برای افراد با آرمانهای بلند فراهم آورد. ناپلئون، که در ابتدا ملیگرای کُرسیک بود، پتانسیل پیشرفت در ارتش انقلابی را شناسایی کرد.
وفاداریهای متغیر. با پیشرفت انقلاب، ناپلئون در دنیای سیاسی پیچیده حرکت کرد و وفاداریهای خود را از ملیگرایی کُرسیک به جمهوریخواهی فرانسوی تغییر داد. او از ژاکوبنها حمایت کرد و قدرت آنها را شناسایی کرد و خود را با نیروهای تغییر همسو کرد. این عملگرایی و سازگاری کلید بقای او و پیشرفتهایش بود.
نوشتههای سیاسی اولیه. نوشتههای اولیه ناپلئون، از جمله مقالاتی درباره تاریخ کُرسیک و جزوههای سیاسی، دیدگاههای سیاسی در حال تحول او را نشان میدهد. او ایدههای انقلابی مانند برابری در برابر قانون و شایستهسالاری را پذیرفت و در عین حال حس قوی از نظم و انضباط را نیز نشان داد، ویژگیهایی که بعداً حکومت او را تعریف میکرد.
3. تولون و فراتر از آن: شایستگی نظامی و صعود سیاسی
در بیست و دو سالگی، بسیاری از چیزها مجاز است که در سی سالگی دیگر مجاز نیستند.
فرصتطلبی. محاصره تولون در سال ۱۷۹۳ نقطه عطفی در کار ناپلئون بود. تخصص او در توپخانه و درخشش استراتژیکش منجر به تصرف شهر از نیروهای بریتانیایی و سلطنتطلب شد. این پیروزی او را به شهرت ملی رساند و در سن ۲۴ سالگی به درجه سرلشکری ارتقا داد.
ارتباطات سیاسی. ارتباط ناپلئون با شخصیتهای تأثیرگذار مانند آنتوان-کریستوف سالیستی و آگوستین روبسپیر، کار او را بیشتر پیش برد. این ارتباطات به او دسترسی به منابع و فرصتها را فراهم کرد، اما همچنین او را در برابر واکنش ترمیدوری آسیبپذیر کرد.
شام در بُوکار. جزوه سیاسی ناپلئون، "شام در بُوکار"، حمایت او از علت ژاکوبنها و تواناییاش در بیان ایدههای سیاسی پیچیده را نشان داد. این اثر شهرت او را به عنوان یک رهبر نظامی باهوش و توانمند تثبیت کرد.
4. ژوزفین: عشق، آرمان و بهای قدرت
من تنها نبردها را میبرم و ژوزفین، با خوبیاش، تمام دلها را میبرد.
یک اتحاد استراتژیک. ازدواج ناپلئون با ژوزفین دو بوهارنه در سال ۱۷۹۶ یک اتحاد استراتژیک بود که به او دسترسی به جامعه و ارتباطات سیاسی پاریس را فراهم کرد. ژوزفین، بیوهای با گذشتهای رنگارنگ، بزرگتر و با تجربهتر از ناپلئون بود و جذابیت و مهارتهای اجتماعیاش برای پیشرفت او بسیار ارزشمند بود.
یک رابطه پرشور. با وجود ملاحظات استراتژیک، ناپلئون به شدت به ژوزفین علاقهمند بود. نامههای او به او عشق عمیق و مالکانهای را نشان میدهد که با لطافت و حسادت آمیخته بود. با این حال، بیوفاییهای ژوزفین و ناتوانیاش در تولید یک وارث در نهایت رابطه آنها را تحت فشار قرار داد.
بهای قدرت. با افزایش قدرت ناپلئون، زندگی شخصیاش به طور فزایندهای با آرمانهای سیاسیاش در هم تنیده شد. نیاز به یک وارث قانونی و الزامات حکومتی در نهایت منجر به انحلال ازدواج او با ژوزفین شد، تصمیمی که نقطه عطفی در زندگی شخصی و سلطنت او بود.
5. فتح ایتالیا: نبوغ نظامی و محاسبات سیاسی
در هر زمانی که او ظاهر میشد، نقش برجستهای ایفا میکرد، اما دورهای که او برای اولین بار وارد کار خود شد، بهویژه مناسب برای تسهیل ارتقاء او بود.
فرماندهی ارتش ایتالیا. در سال ۱۷۹۶، ناپلئون به عنوان فرمانده ارتش ایتالیا منصوب شد، نیرویی که دلسرد و کمتجهیز بود. از طریق رهبری، درخشش استراتژیک و تواناییاش در الهامبخشی به نیروهایش، او ارتش را به یک نیروی جنگی قدرتمند تبدیل کرد.
پیروزیها و پیمانها. کمپین ایتالیایی ناپلئون شامل یک رشته پیروزیهای خیرهکننده بود، از جمله مونتنوت، لودی و ریولی. این پیروزیها نه تنها کنترل فرانسه بر شمال ایتالیا را تأمین کرد، بلکه ناپلئون را به عنوان یک نبوغ نظامی و نیروی سیاسی قابل توجه تثبیت کرد. او با اتریش و ایالتهای پاپی پیمانهایی را امضا کرد و قدرت فرانسه را در این منطقه بیشتر کرد.
استثمار و غارت. در حالی که خود را به عنوان یک آزادیبخش معرفی میکرد، ناپلئون همچنین از منابع ایتالیا بهرهبرداری کرد و هزینههای سنگینی را تحمیل و آثار هنری را غارت کرد. این اقدامات، هرچند جنجالی، منابع مورد نیاز برای خزانهداری فرانسه را تأمین کرد و آرمانهای ناپلئون را تغذیه کرد.
6. از ژنرال به امپراتور: تجمیع قدرت، تدوین میراث
قهرمان یک تراژدی، برای اینکه ما را جلب کند، نباید کاملاً گناهکار یا کاملاً بیگناه باشد... تمام ضعفها و تمام تناقضات متأسفانه در دل انسان وجود دارد و رنگی به شدت تراژیک به خود میگیرد.
کودتای برومر. در سال ۱۷۹۹، ناپلئون در یک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت و دایرکتوری را سرنگون کرد و کنسولگری را تأسیس کرد. این پایان انقلاب فرانسه و آغاز حکومت خودکامه ناپلئون بود.
کنسول اول و امپراتور. به عنوان کنسول اول، ناپلئون قدرت خود را تجمیع کرد و اصلاحاتی در قانون، مالیات و آموزش اجرا کرد. او قدرت را متمرکز کرد، نارضایتیها را سرکوب کرد و یک سیستم اداری بسیار کارآمد ایجاد کرد. در سال ۱۸۰۴، او خود را امپراتور فرانسه تاجگذاری کرد و موقعیت خود را به عنوان حاکم مطلق فرانسه تثبیت کرد.
کد ناپلئونی. یکی از میراثهای ماندگار ناپلئون، کد ناپلئونی است، یک سیستم قانونی جامع که بسیاری از اصول انقلاب فرانسه، از جمله برابری در برابر قانون، حقوق مالکیت و تحمل مذهبی را تدوین کرد. کد ناپلئونی بر سیستمهای قانونی در سراسر اروپا و جهان تأثیر گذاشت.
7. آسترلیتز و امپراتوری: اوج قدرت، بذرهای افول
آنها به دنبال نابودی انقلاب با حمله به شخص من هستند، او پس از شکست توطئه ترور سلطنتطلبان در سال ۱۸۰۴ گفت. من از آن دفاع میکنم، زیرا من انقلاب هستم.
پیروزیهای نظامی. نبوغ نظامی ناپلئون در سالهای اولیه امپراتوری به اوج خود رسید. پیروزیها در آسترلیتز، ینا و فریدلند برتری فرانسه را بر اروپا قارهای تثبیت کرد. او یک امپراتوری وسیع ایجاد کرد و خویشاوندان و متحدانش را به عنوان حاکمان سرزمینهای فتح شده منصوب کرد.
سیستم قارهای. برای تضعیف اقتصاد بریتانیا، ناپلئون سیستم قارهای را اجرا کرد، یک محاصره تجاری که هدف آن حذف کالاهای بریتانیایی از اروپا بود. این سیاست، هرچند در ابتدا موفق بود، در نهایت به یک شمشیر دو لبه تبدیل شد و بسیاری از کشورهای اروپایی را بیگانه کرد و به سقوط ناپلئون کمک کرد.
بذرهای افول. با وجود موفقیتهای نظامی و سیاسیاش، بذرهای افول ناپلئون از قبل کاشته شده بود. آرمانگرایی او و اتکای او به نیروی نظامی منجر به گسترش بیش از حد و مقاومت شد و زمینه را برای درگیریهای آینده فراهم کرد.
8. زخم اسپانیا: گسترش بیش از حد و مقاومت
دو راه برای ساخت یک نظم بینالمللی وجود دارد، هنری کیسینجر در کتاب "جهان بازسازی شده" نوشت، "از طریق اراده یا از طریق چشمپوشی؛ از طریق فتح یا از طریق مشروعیت."
تجاوز به اسپانیا. در سال ۱۸۰۸، ناپلئون به اسپانیا حمله کرد و در تلاش بود برادرش جوزف را بر تخت سلطنت اسپانیا بنشاند. این تصمیم به یک اشتباه استراتژیک بزرگ تبدیل شد، زیرا جنگ چریکی طولانی و خونینی را به راه انداخت که منابع و نیروی انسانی فرانسه را تخلیه کرد.
جنگ چریکی. مقاومت اسپانیایی، که با ملیگرایی و شور مذهبی تغذیه میشد، به عنوان یک رقیب formidable ظاهر شد. جنگ شبهجزیره برای ناپلئون به یک باتلاق تبدیل شد و صدها هزار نیرو را درگیر کرد و توجه او را از سایر مناطق بحرانی منحرف کرد.
صعود ولینگتون. جنگ شبهجزیره همچنین فرصتی برای ظهور آرتور ولینگتون، دوک ولینگتون، فراهم کرد که به یکی از رقبای formidable ناپلئون تبدیل شد. رهبری ماهرانه ولینگتون و حمایت نیروهای بریتانیایی نقش مهمی در اخراج نهایی فرانسویها از اسپانیا ایفا کرد.
9. چنگال یخزده روسیه: خودبزرگبینی، اشتباه محاسباتی و فاجعه
دو راه برای ساخت یک نظم بینالمللی وجود دارد، هنری کیسینجر در کتاب "جهان بازسازی شده" نوشت، "از طریق اراده یا از طریق چشمپوشی؛ از طریق فتح یا از طریق مشروعیت."
تجاوز به روسیه. در سال ۱۸۱۲، ناپلئون به یک تجاوز فاجعهبار به روسیه دست زد و در تلاش بود تا تزار الکساندر اول را به تبعیت از سیستم قارهای وادار کند. این تجاوز یک کابوس لجستیکی بود که با کمبود تأمین، بیماری و زمستان سخت روسیه دست و پنجه نرم میکرد.
زمین سوخته و فرسایش. ارتش روسیه، تحت فرماندهی ژنرال میخائیل کوتوزوف، استراتژی عقبنشینی و زمین سوخته را در پیش گرفت و از تأمین نیروهای فرانسوی جلوگیری کرد و آنها را مجبور به پیشروی عمیقتر به روسیه کرد. نبرد بورودینو، یک درگیری خونین اما بینتیجه، نقطه عطفی در این کمپین بود.
عقبنشینی از مسکو. عقبنشینی از مسکو یک فاجعه بود، زیرا ارتش بزرگ به دلیل سرما، گرسنگی و بیماری به شدت آسیب دید. تجاوز به روسیه آغاز پایان امپراتوری ناپلئون بود.
10. لایپزیگ و استعفا: ترکهای امپراتوری گسترش مییابد
آنها به دنبال نابودی انقلاب با حمله به شخص من هستند، او پس از شکست توطئه ترور سلطنتطلبان در سال ۱۸۰۴ گفت. من از آن دفاع میکنم، زیرا من انقلاب هستم.
ششمین ائتلاف. کمپین فاجعهبار روسی، دشمنان ناپلئون را جسور کرد و منجر به تشکیل ششمین ائتلاف شد که شامل روسیه، پروس، اتریش و بریتانیا بود. نیروهای ائتلاف، که اکنون بهتر سازماندهی شده و رهبری میشدند، تهدیدی formidable برای امپراتوری ناپلئون به شمار میرفتند.
نبرد لایپزیگ. نبرد لایپزیگ، که به نبرد ملتها نیز معروف است، یک شکست قاطع برای ناپلئون بود. نیروهای متفقین، که تعدادشان بیشتر از فرانسویها بود، تلفات سنگینی وارد کردند و ناپلئون را مجبور به عقبنشینی به سمت راین کردند.
استعفا و تبعید. با فروپاشی امپراتوریاش و نزدیک شدن نیروهای متفقین به پاریس، ناپلئون در سال ۱۸۱۴ مجبور به استعفا شد. او به جزیره البا، یک امارت کوچک در سواحل ایتالیا، تبعید شد.
11. البا و واترلو: یک قمار نهایی، یک پایان قاطع
دو راه برای ساخت یک نظم بینالمللی وجود دارد، هنری کیسینجر در کتاب "جهان بازسازی شده" نوشت، "از طریق اراده یا از طریق چشمپوشی؛ از طریق فتح یا از طریق مشروعیت."
بازگشت از البا. در سال ۱۸۱۵، ناپلئون از البا فرار کرد و به فرانسه بازگشت و حامیان سابق خود را گرد هم آورد و به طور موقت امپراتوریاش را بازسازی کرد. این دوره، که به روزهای صد روز معروف است، یک تلاش نهایی برای بازپسگیری شکوه گذشتهاش بود.
کمپین واترلو. کمپین واترلو به نبرد واترلو منتهی شد، جایی که ناپلئون با نیروی ترکیبی از نیروهای بریتانیایی و پروسی تحت فرماندهی ولینگتون و بلوچر مواجه شد. این نبرد یک شکست قاطع برای ناپلئون بود و پایان سلطنت او و امیدهایش برای بازسازی امپراتوری را رقم زد.
استعفای دوم و تبعید. پس از واترلو، ناپلئون برای دومین و آخرین بار استعفا داد. او به بریتانیاییها تسلیم شد و به جزیره دورافتاده سنت هلن در اقیانوس اطلس جنوبی تبعید شد.
12. سنت هلن: شکلدهی به میراث در اسارت
قهرمان یک تراژدی، برای اینکه ما را جلب کند، نباید کاملاً گناهکار یا کاملاً بیگناه باشد... تمام ضعفها و تمام تناقضات متأسفانه در دل انسان وجود دارد و رنگی به شدت تراژیک به خود میگیرد.
زندگی در تبعید. در سنت هلن، ناپلئون تحت نظارت سخت بریتانیا زندگی میکرد
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب ناپلئون: یک زندگی نوشتهی اندرو رابرتس بهعنوان یک بیوگرافی جامع و جذاب از ناپلئون بناپارت مورد تحسین قرار گرفته است. خوانندگان از تصویر متعادل رابرتس، تحقیقات دقیق و سبک نوشتاری قابلفهم او قدردانی میکنند. این کتاب به بررسی کمپینهای نظامی، اصلاحات سیاسی و زندگی شخصی ناپلئون میپردازد و از نامههای تازه منتشر شده بهره میبرد. در حالی که برخی آن را بیش از حد به ناپلئون همدل میدانند، بیشتر منتقدان آن را یک بیوگرافی عالی و قطعی میدانند که این شخصیت تاریخی پیچیده را زنده میکند. طول کتاب و تمرکز آن بر مسائل نظامی ممکن است برخی از خوانندگان را دلسرد کند، اما بهطور کلی برای علاقهمندان به تاریخ به شدت توصیه میشود.