نکات کلیدی
1. پسران در آموزش، بهطور جهانی عقبافتادهاند.
در عرض چند دهه، دختران و زنان نه تنها به پسران و مردان در کلاس درس رسیدهاند، بلکه از آنها پیشی گرفتهاند.
روند جهانی. در سرتاسر جهان، دختران در آموزش از پسران پیشی گرفتهاند، از مدرسه ابتدایی تا دانشگاه. این پدیده تنها مختص کشورهای غربی نیست؛ بلکه یک روند گسترده است که در آن دختران نمرات بالاتری کسب میکنند، مهارتهای سوادآموزی بهتری دارند و نرخهای بالاتری از ثبتنام و فارغالتحصیلی در دانشگاه را تجربه میکنند. بهعنوان مثال، در فنلاند، کشوری که به خاطر سیستم آموزشیاش مشهور است، دختران بهطور قابل توجهی در خواندن، علوم و ریاضیات از پسران پیشی میگیرند.
فاصلههای اولیه. فاصله آموزشی بین پسران و دختران معمولاً از سنین پایین آغاز میشود، بهطوری که دختران در سن 5 سالگی بیشتر "آماده مدرسه" هستند و در طول تحصیل خود مهارتهای سوادآموزی قویتری نشان میدهند. در دبیرستان، دختران برتری خود را تثبیت کرده و نمرات بالاتری کسب میکنند و در کلاسهای پیشرفتهتری شرکت میکنند. این نابرابری اولیه میتواند عواقب طولانیمدتی برای فرصتهای آینده پسران داشته باشد.
تعصب سیستماتیک. سیستم آموزشی، هرچند بهطور عمدی برای نادیده گرفتن پسران طراحی نشده است، بهگونهای ساختاربندی شده که مسیرهای رشد دختران را ترجیح میدهد. مغز دختران سریعتر رشد میکند، بهویژه در دوران نوجوانی، که به آنها در زمینههایی مانند کنترل تکانه، برنامهریزی و آیندهنگری که برای موفقیت تحصیلی حیاتی هستند، مزیت میدهد. این به این معنا نیست که دختران بهطور ذاتی دانشآموزان بهتری هستند، بلکه سیستم بهخوبی با سرعت رشد آنها سازگار است.
2. مردان در بازار کار، بهویژه آنهایی که مدرک دانشگاهی ندارند، در حال از دست دادن موقعیت خود هستند.
مسیر بازار کار مردان در ایالات متحده در چهار بعد به سمت پایین تغییر کرده است: کسب مهارتها؛ نرخهای اشتغال؛ مقام شغلی؛ و سطوح واقعی دستمزد.
کاهش مشارکت. مشارکت نیروی کار در میان مردان در نیمقرن گذشته بهطور قابل توجهی کاهش یافته است، بهطوری که میلیونها مرد در سنین مناسب در حال حاضر بیکار هستند. این کاهش بهویژه در میان مردان جوان و آنهایی که تنها مدرک دیپلم دارند، مشهود است. دلایل این موضوع پیچیده است، اما شامل اتوماسیون، تجارت آزاد و تغییر از مشاغل سنتی مردانه میشود.
ایستایی دستمزد. در حالی که دستمزد زنان در همهجا افزایش یافته است، دستمزد اکثر مردان ایستایی یا حتی کاهش یافته است. دستمزد ساعتی واقعی مردان در دهه 1970 به اوج خود رسید و از آن زمان در حال کاهش است. این موضوع منجر به کاهش شکاف دستمزد جنسیتی شده است، اما نه بهنحوی که به نفع مردان باشد. عمیقترین شکافها در بازار کار نه بین مردان و زنان، بلکه بین طبقه متوسط بالا و طبقه متوسط و کارگران است.
مشکلات ساختاری. چالشهایی که مردان در بازار کار با آنها مواجه هستند، ناشی از ناتوانیهای فردی نیست، بلکه به تغییرات ساختاری در اقتصاد مربوط میشود. اتوماسیون و تجارت آزاد بهطور نامتناسبی بر مشاغل سنتی مردانه تأثیر گذاشتهاند، در حالی که تقاضا برای "مهارتهای نرم" و هوش عاطفی افزایش یافته است، زمینههایی که زنان معمولاً در آنها مزیت دارند. این نیاز به یک پاسخ سیستماتیک دارد، نه فقط "راهحلهای" فردی.
3. پدران نقش سنتی خود را در خانواده از دست دادهاند و این منجر به "کمبود پدر" شده است.
مدل خانواده سنتی یک "پکیج" ارائه میدهد که در آن رابطه پدر با فرزندش به رابطهاش با مادر وابسته است.
نقش تأمینکننده از بین رفته است. نقش سنتی مرد بهعنوان نانآور اصلی با استقلال اقتصادی زنان از بین رفته است. این موضوع بسیاری از مردان را احساس بیهویتی کرده است، زیرا نقش سنتی آنها خالی شده است. انتظار فرهنگی که مردان باید تأمینکننده اصلی باشند، همچنان وجود دارد، حتی در حالی که توانایی آنها برای ایفای این نقش کاهش یافته است.
تأخیر فرهنگی. در حالی که نقش مادران گسترش یافته و شامل نانآوری شده است، نقش پدران بهروز نشده و شامل مراقبت نشده است. فرهنگ و سیاست در یک مدل منسوخ از پدر بودن گیر کردهاند و از واقعیت اقتصادی عقب ماندهاند. این موضوع منجر به "کمبود پدر" شده است، بهطوری که مردان بهطور فزایندهای قادر به ایفای نقش نانآور سنتی نیستند اما هنوز به یک نقش جدید وارد نشدهاند.
وابستگی عاطفی. وابستگی اقتصادی زنان به مردان آنها را محدود کرده است، اما همچنین مردان را نیز حمایت کرده است. اکنون که این حمایتها از بین رفتهاند، بسیاری از مردان در حال سقوط هستند. مردان بهطور عاطفی به همسران خود وابسته بودند و بدون نقش تأمینکننده سنتی، بسیاری از آنها در یافتن معنا و هدف دچار مشکل هستند. این موضوع منجر به افزایش نرخهای انزوا، افسردگی و حتی خودکشی در میان مردان شده است.
4. پسران و مردان سیاهپوست با چالشهای حاد ناشی از تلاقی نژادپرستی و جنسیت مواجه هستند.
برای مرد بودن، فقیر بودن و آفریقایی-آمریکایی بودن ... به معنای مواجهه روزانه با نژادپرستی عمیقاً ریشهدار است که در هر نهاد اجتماعی وجود دارد.
دوگانگی نابرابری. پسران و مردان سیاهپوست با ترکیبی منحصر به فرد از نابرابریها بهدلیل تلاقی نژادپرستی و جنسیت مواجه هستند. آنها اغلب بهعنوان تهدید دیده میشوند که منجر به تبعیض در آموزش، اشتغال و سیستم عدالت کیفری میشود. این "نژادپرستی جنسیتی" مسیر بسیار دشواری را برای مردان سیاهپوست ایجاد میکند.
موانع سیستماتیک. مردان سیاهپوست کمتر احتمال دارد که در نردبان درآمدی بالا بروند و با نرخهای بالاتری از زندانی شدن و نرخهای اشتغال پایینتر مواجه هستند، حتی زمانی که در خانوادههای مرفه بزرگ شدهاند. سیستم آموزشی نیز به پسران سیاهپوست کمک نمیکند و بسیاری از آنها از همتایان زن و سفید خود عقب میمانند. این موضوع تنها به فقر مربوط نمیشود؛ بلکه یک مسئله سیستماتیک ریشهدار در نژادپرستی ضد سیاهپوست است.
تصویر تهدید. مردان سیاهپوست اغلب بهعنوان خطرناک دیده میشوند که منجر به نرخهای بالاتر توقفهای پلیسی، دستگیریها و محکومیتها میشود. این "تصویر تهدید" زندگی آنها را بهطرز خاصی محدود میکند و فرصتهای آنها را کاهش میدهد و چرخهای از نابرابری ایجاد میکند. جرمانگاری مردان سیاهپوست منجر به میلیونها مرد بیکار و خانوادههای بدون پدر شده است.
5. پسران و مردان فقیر بهطور نامتناسبی رنج میبرند و این موضوع چرخهای از نابرابری را ایجاد میکند.
پسران و مردانی که بیشترین مشکل را دارند، آنهایی هستند که در لبه دیگر نابرابریها، بهویژه از نظر طبقه و نژاد، قرار دارند.
مرگهای ناامیدی. مرگها ناشی از مصرف مواد مخدر، خودکشیها و بیماریهای مرتبط با الکل در میان مردان کمسواد، بهویژه آنهایی که در طبقه کارگر هستند، بهطور نامتناسبی بالا است. این "مرگهای ناامیدی" نشانهای از چالشهای اقتصادی و اجتماعی است که این مردان با آنها مواجه هستند. از دست دادن یک شغل خوب میتواند منجر به از دست دادن عزت نفس، انزوا و خوددرمانی شود.
بدبختیهای خانوادگی. زمانی که مردان در مشکل هستند، خانوادهها فقیرتر میشوند. افزایش کار و دستمزد زنان برخی از دردهای ناشی از کاهش اقتصادی مردان را کاهش داده است، اما بسیاری از خانوادهها هنوز در حال مبارزه هستند. انتظار فرهنگی که مردان باید نانآور اصلی باشند، همچنان وجود دارد، حتی در حالی که توانایی آنها برای ایفای این نقش کاهش یافته است. این میتواند منجر به بیثباتی در زندگی خانوادگی شود، بهویژه برای آنهایی که در پایین نردبان اجتماعی-اقتصادی قرار دارند.
نابرابری ارثی. نابرابریهای دوران کودکی بیشتر به پسران آسیب میزند تا دختران و چرخهای سمی و بیننسلی ایجاد میکند. پسرانی که در خانوادهها و محلههای فقیر بزرگ میشوند، کمتر احتمال دارد که بهعنوان بزرگسالان از فقر فرار کنند. آنها همچنین بیشتر از بیثباتی خانوادگی و غیبت پدران رنج میبرند. این بدان معناست که مشکلات مردان به یک وضعیت ارثی تبدیل میشود که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
6. بسیاری از سیاستهای اجتماعی به پسران و مردان کمک نمیکنند و اغلب به نفع زنان هستند.
شکست چشمگیر این مداخلات در کمک به پسران یا مردان اغلب با یک نتیجه مثبت متوسط، که ناشی از تأثیر مثبت بر دختران یا زنان است، پنهان میشود.
تأثیر نابرابر. بسیاری از برنامههای اجتماعی، از جمله طرحهای دانشگاهی رایگان، برنامههای مشاوره و طرحهای آموزش شغلی، نشان دادهاند که بیشتر به نفع دختران و زنان هستند تا پسران و مردان. این همیشه عمدی نیست، اما یک تعصب سیستماتیک در طراحی سیاستها را نشان میدهد. بهعنوان مثال، یک برنامه دانشگاهی رایگان در کلمبوس، میشیگان، بهطور قابل توجهی نرخ فارغالتحصیلی دانشگاهی را برای زنان افزایش داد اما تأثیری بر مردان نداشت.
ناهمواریهای پنهان. شکست این مداخلات در کمک به پسران یا مردان اغلب با یک نتیجه مثبت متوسط، که ناشی از تأثیر مثبت بر دختران یا زنان است، پنهان میشود. این بدان معناست که بسیاری از پسران و مردان نه تنها در حال مبارزه هستند، بلکه کمتر احتمال دارد که از مداخلات سیاستی کمک بگیرند. این یک الگوی تکراری است، نه فقط یک ویژگی خاص از یک ابتکار خاص.
فاصلههای آرزو. یکی از دلایلی که بسیاری از برنامهها در کمک به پسران و مردان شکست میخورند این است که آنها اغلب انگیزه و آرزو برای موفقیت را ندارند. دختران و زنان مجبور به مبارزه با misogyny بیرونی بودهاند، در حالی که پسران و مردان اکنون در درون خود برای انگیزه مبارزه میکنند. این بدان معناست که بسیاری از مداخلات آموزشی، از جمله دانشگاههای رایگان، بیشتر به نفع زنان هستند زیرا تمایل آنها برای موفقیت بالاتر است.
7. هم طبیعت و هم تربیت در شکلگیری مردان مهم هستند، اما فرهنگ کلیدی است.
نکته کلیدی این است که رابطه بین سن تقویمی و سن توسعهای برای دختران و پسران بسیار متفاوت است.
تفاوتهای بیولوژیکی. تفاوتهای واقعی و بیولوژیکی بین مردان و زنان وجود دارد، بهویژه از نظر پرخاشگری، ریسکپذیری و میل جنسی. این تفاوتها تنها سازههای اجتماعی نیستند؛ بلکه ریشه در تاریخ تکاملی ما دارند. با این حال، این تفاوتها تعیینکننده نیستند؛ بلکه میتوانند توسط فرهنگ تقویت یا تضعیف شوند.
تأثیر فرهنگی. فرهنگ نقش حیاتی در شکلگیری نحوه ابراز تفاوتهای بیولوژیکی ایفا میکند. برخی فرهنگها خشونت را ارج مینهند، در حالی که برخی دیگر اینگونه نیستند. نحوه مدیریت، هدایت و ابراز تمایلات طبیعی ما بهطور قابل توجهی تحت تأثیر محیط ما قرار دارد. فرهنگ و بیولوژی بهطور جداگانه توسعه نمییابند؛ بلکه بهطور همزمان تکامل مییابند.
زمان توسعه. بزرگترین تفاوت بین مغزهای مردانه و زنانه در نحوه توسعه آنها نیست، بلکه در زمان آن است. رابطه بین سن تقویمی و سن توسعهای برای دختران و پسران بسیار متفاوت است. این بدان معناست که سیستم آموزشی، که بر اساس سن تقویمی ساختاربندی شده است، به نفع دختران متمایل است.
8. جناح چپ سیاسی اغلب مردانگی را بیماریزایی میکند و این موضوع پیشرفت را مختل میکند.
پیشروها از پذیرش این که نابرابریهای جنسیتی مهم میتواند در هر دو جهت وجود داشته باشد، امتناع میکنند و به سرعت مشکلات مردان را بهعنوان نشانههایی از "مردانگی سمی" برچسب میزنند.
مردانگی سمی. جناح چپ سیاسی اغلب مردانگی را بیماریزایی میکند و مشکلات مردان را بهعنوان نشانههایی از "مردانگی سمی" برچسب میزند. این اصطلاح اغلب برای توصیف هر رفتار مردانه که نامطلوب تلقی میشود، از خشونت تا سکوت، استفاده میشود. این رویکرد بسیاری از مردان را بیگانه میکند و پیشرفت در حل چالشهای واقعی آنها را مختل میکند.
فردگرایی. پیشروها تمایل دارند مشکلات مردان را بهعنوان ناتوانیهای فردی مطرح کنند، نه بهعنوان نتیجه چالشهای ساختاری. این رویکرد فردگرایانه مسائل سیستماتیک را که به نابرابری مردان کمک میکند، نادیده میگیرد، مانند کاهش مشاغل سنتی مردانه و کمبود الگوهای مردانه در آموزش.
انکار بیولوژی. جناح چپ سیاسی اغلب هرگونه پایه بیولوژیکی برای تفاوتهای جنسی را رد میکند و ادعا میکند که تمام تفاوتهای جنسیتی اجتماعی ساخته شدهاند. این انکار علم، حل چالشهای واقعی که پسران و مردان با آنها مواجه هستند را دشوار میکند، که اغلب ریشه در هر دو بیولوژی و فرهنگ دارد.
9. جناح راست سیاسی به دنبال بازگرداندن نقشهای سنتی جنسیتی است، نه برابری.
جناح راست سیاسی میخواهد زمان را به عقب برگرداند.
سوءاستفاده از نارضایتی مردان. جناح راست سیاسی اغلب از نارضایتی مردان برای کسب منافع سیاسی سوءاستفاده میکند و خشم و نارضایتی را تشدید میکند. آنها خود را بهعنوان مدافعان مردانگی سنتی معرفی میکنند، اما راهحلهای واقعی برای مشکلات مردان ارائه نمیدهند. این رویکرد اغلب شامل یک جذابیت نوستالژیک به گذشته است، نه یک چشمانداز برای آینده.
تأکید بیش از حد بر بیولوژی. محافظهکاران تمایل دارند اهمیت تفاوتهای بیولوژیکی جنس را بیش از حد تأکید کنند و از آنها برای توجیه نقشهای سنتی جنسیتی استفاده کنند. این رویکرد نقش فرهنگ و اراده فردی در شکلگیری رفتار را نادیده میگیرد. آنها اغلب راهحل مشکلات مردان را در گذشته، بهصورت احیای روابط اقتصادی سنتی بین نانآوران مرد و مراقبان زن میبینند.
مقاومت در برابر تغییر. جناح راست سیاسی اغلب در برابر ایده برابری جنسیتی مقاومت میکند و آن را تهدیدی برای ارزشهای سنتی و نظم اجتماعی میبیند. آنها معمولاً تمایلی به پذیرش چالشهای واقعی که پسران و مردان با آنها مواجه هستند، ندارند و ترجیح میدهند بر تهدیدهای ادعایی علیه مردانگی سنتی تمرکز کنند. این رویکرد در نهایت غیرمفید است و به ریشههای نابرابری مردان نمیپردازد.
10. پسران به یک سال اضافی در کلاس درس نیاز دارند تا میدان رقابت برابر شود.
در اینجا من یک اصلاح ساده اما رادیکال را پیشنهاد میکنم: پسران را یک سال دیرتر از دختران به مدرسه بفرستید.
قرارداد تأخیری. شروع پسران در مدرسه یک سال دیرتر، که بهعنوان "قرارداد تأخیری" شناخته میشود، به کاهش فاصله توسعهای بین پسران و دختران کمک میکند، به
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب از پسران و مردان نظرات متنوعی را به خود جلب کرده است. بسیاری از خوانندگان به رویکرد مبتنی بر دادههای آن در بررسی چالشهای پیش روی مردان و پسران ارج مینهند و از دیدگاه متعادل و پیشنهادات سیاستی ریوز قدردانی میکنند. منتقدان بر این باورند که این کتاب به مسائل سیستمی و مبارزات مداوم زنان توجه کافی ندارد. برخی نیز راهحلهای ارائه شده را غیرعملی یا نادرست میدانند. این کتاب بحثهایی را در مورد مردانگی، آموزش و نقشهای جنسیتی در جامعه مدرن به راه میاندازد. خوانندگان بهطور کلی بر این نکته توافق دارند که این کتاب به موضوعی مهم میپردازد، حتی اگر همیشه با نتایج ریوز همنظر نباشند.
Similar Books









