نکات کلیدی
1. هدف زندگی خوشبختی نیست، بلکه رنج است
اگر هدف فوری و مستقیم زندگی ما رنج نباشد، آنگاه وجود ما نامناسبترین حالت برای هدف خود در جهان است.
رنج ذاتی است. شوپنهاور استدلال میکند که رنج یک محصول تصادفی از زندگی نیست، بلکه ذات آن است. جهان پر از رنجهای بیپایان است که از نیازها و ناراحتیهایی ناشی میشود که برای وجود ضروری هستند. فکر کردن به اینکه این رنج دائمی بیهدف یا تصادفی است، بیمعناست. بدبختی، در حالی که در سطح فردی به نظر استثنایی میآید، در واقع قاعدهای برای تمام وجود است.
هدف در رنج. اگر بپذیریم که رنج هسته زندگی است، آنگاه وجود ما نامناسب نیست، بلکه بهطور کامل با هدف خود سازگار است. این دیدگاه به چالش میکشد که هدف زندگی خوشبختی است. در عوض، شوپنهاور پیشنهاد میکند که باید رنج را بهعنوان شرط اصلی وجود خود درک و بپذیریم. این پذیرش میتواند به درک عمیقتری از خود و جهان منجر شود.
بدبختی قاعده است. در حالی که بدبختیهای فردی ممکن است به نظر استثنایی بیایند، بدبختی بهطور کلی نُرم است. این دیدگاه نه منفینگرانه، بلکه واقعگرایانه است. با شناخت شیوع رنج، میتوانیم خود را بهتر برای چالشهای اجتنابناپذیر زندگی آماده کنیم. این درک همچنین میتواند همدلی را برای دیگرانی که نیز با اشکال منحصر به فرد رنج خود مواجهاند، تقویت کند.
2. لذت منفی است، درد مثبت است
زیرا شر دقیقاً همان چیزی است که مثبت است، چیزی که خود را قابل لمس میکند؛ و خوب، از سوی دیگر، یعنی تمام خوشبختی و تمام لذت، چیزی است که منفی است، صرفاً حذف یک خواسته و نابودی یک درد.
درد پیشفرض است. ما تنها زمانی متوجه چیزهای ناخوشایند یا دردناک میشویم که بهطور مستقیم با اراده ما در تضاد باشند. از سوی دیگر، چیزهای خوشایند اغلب نادیده گرفته میشوند. این به این دلیل است که اراده ما تنها زمانی آگاه است که با مانع مواجه شود. ما بیشتر از "کفشی که پا را میزند" آگاهیم تا از سلامت کلی بدنمان.
منفی بودن خوشبختی. شوپنهاور استدلال میکند که خوشبختی و رفاه وضعیتهای مثبت نیستند، بلکه عدم وجود درد هستند. لذت صرفاً توقف یک خواسته یا نابودی درد است. به همین دلیل است که لذت اغلب کمتر از آنچه انتظار داریم لذتبخش است، در حالی که درد بیشتر از آنچه تصور میکنیم دردناک است. این مفهوم به چالش میکشد که خوشبختی هدفی مثبت و قابل دستیابی است.
مقایسه حیوانی. یک آزمایش سریع برای این ادعا مقایسه احساسات یک حیوان در حال خوردن دیگری با احساسات حیوانی است که خورده میشود. حیوانی که خورده میشود درد مثبتی را تجربه میکند، در حالی که حیوانی که میخورد لذت منفی را احساس میکند. این عدم تعادل بنیادی بین درد و لذت در جهان را نشان میدهد.
3. عذاب زمان و نیاز به مبارزه
یکی از عذابهایی که وجود ما را آزار میدهد، فشار دائمی زمان است که هرگز به ما اجازه نمیدهد حتی نفس بکشیم و ما را مانند یک کارفرما با شلاق دنبال میکند.
زمان بهعنوان عذاب. زمان یک فشار دائمی است که هرگز به ما اجازه استراحت نمیدهد. این فشار مانند یک کارفرما با شلاق ما را دنبال میکند و تنها زمانی متوقف میشود که ما را به کسلکنندگی میکشاند. این فشار دائمی زمان منبع قابل توجهی از عذاب در زندگی ماست. این موضوع طبیعت بیرحمانه وجود را برجسته میکند.
نیاز به مبارزه. اگر تمام خواستههای ما بهطور فوری برآورده میشد، ما به کسلکنندگی دچار میشدیم. ما به مقداری مراقبت، غم یا نیاز نیاز داریم، مانند اینکه یک کشتی به بالاست نیاز دارد تا در مسیر خود باقی بماند. بدون مبارزه، زندگی غیرقابل تحمل خواهد بود. این نشان میدهد که مبارزات ما تنها موانع نیستند، بلکه اجزای ضروری یک وجود معنادار هستند.
سقوط یوتوپیا. تصور کنید دنیایی که همه چیز بهراحتی در دسترس است. در چنین جایی، مردم یا از کسلکنندگی میمیرند، یا خودکشی میکنند، یا با یکدیگر میجنگند. این نشان میدهد که رنج تنها یک پیامد از دنیای ما نیست، بلکه شرطی ضروری برای وجود ماست. این موضوع طبیعت پارادوکسیکال خواستههای انسانی و نیاز به چالشها را برجسته میکند.
4. دانش انسان رنج را افزایش میدهد
حیوانات با وجود صرفاً وجود خود بسیار راضیتر از ما هستند؛ گیاهان بهطور کامل چنین هستند؛ و انسان بهتناسب اینکه چقدر کسل و بیحس است، چنین است.
تفکر احساسات را تشدید میکند. ظرفیت تفکر انسان احساسات او را، چه مثبت و چه منفی، تشدید میکند. بر خلاف حیوانات، انسانها محدود به لحظه حال نیستند. ما میتوانیم به گذشته فکر کنیم و آینده را پیشبینی کنیم، که منجر به مراقبت، ترس و امید میشود. این توانایی برای فکر کردن به چیزهای غایب و آینده تأثیر بسیار قویتری بر ما دارد تا لذتها یا رنجهای حال.
کسلکنندگی بهعنوان آفت. ظرفیت تفکر انسان همچنین به کسلکنندگی منجر میشود، آفتی که در حالت طبیعی حیوانات ناشناخته است. نیاز و کسلکنندگی دو قطب دوقلوی زندگی انسانی هستند. این موضوع چالشهای منحصر به فردی را که با آگاهی انسانی همراه است، برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که ظرفیت تفکر ما، در حالی که منبع دستاوردهای بزرگ است، همچنین منبع رنجهای بزرگ نیز هست.
رضایت حیوانی. حیوانات با صرفاً وجود خود راضیتر هستند زیرا ظرفیت تفکر را ندارند. آنها محدود به لحظه حال هستند و از مراقبت، اضطراب و امید آزادند. این موضوع طبیعت پارادوکسیکال آگاهی انسانی را برجسته میکند که در حالی که اجازه دستاوردهای بزرگ را میدهد، همچنین به رنجهای بیشتری منجر میشود.
5. زندگی یک ناامیدی است، یک فریب
در هر صورت، حتی کسی که زندگی را بهطور نسبتاً قابل تحمل یافته است، هر چه بیشتر زندگی کند، بیشتر احساس میکند که در کل یک ناامیدی است، بلکه یک فریب.
وعدههای شکسته زندگی. زندگی اغلب نمیتواند به وعدههای جوانی عمل کند. آنچه زمانی عادلانه و پر از پتانسیل به نظر میرسید، اغلب به ناامیدی منجر میشود. این یک تجربه رایج است و فاصله بین انتظارات ما و واقعیت را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که خوشبینی اولیه ما اغلب بیمورد است.
توهم جوانی. وقتی دو دوست در سن پیری ملاقات میکنند، اغلب احساس ناامیدی نسبت به زندگی را به اشتراک میگذارند. این احساس بر تمام احساسات دیگر غالب میشود، حتی بدون اینکه بیان شود. این تجربه مشترک طبیعت جهانی این ناامیدی را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که امیدهای جوانی ما اغلب بر اساس توهمات است.
تولید مثل عقلانی. اگر تولید مثل موضوعی از نظر عقلانی باشد، آیا ما انتخاب میکردیم که زندگی جدیدی را به این دنیا بیاوریم؟ بار وجود آنقدر بزرگ است که ممکن است ترجیح دهیم نسلهای آینده را از آن معاف کنیم. این آزمایش فکری پیامدهای اخلاقی تولید مثل و رنج ذاتی زندگی را برجسته میکند.
6. جهان جهنم است و ما عذابدهندگان آن
زیرا جهان جهنم است و انسانها از یک سو ارواح عذابدیده و از سوی دیگر شیطانهای آن هستند.
یک مستعمره تنبیهی. جهان مکانی برای کفاره است، یک مستعمره تنبیهی که در آن ما برای وجود خود مجازات میشویم. این دیدگاه به ما کمک میکند تا بلایا، رنجها و مصیبتهای زندگی را بهعنوان چیزی که باید انتظار داشت، درک کنیم. همچنین ما را تشویق میکند تا دیگران را با تحمل و همدلی ببینیم.
گناه وجود. ما به دنیا میآییم و از پیش با گناه بار میشویم و وجود ما کفارهای برای جرم تولد است. این دیدگاه متافیزیکی نشان میدهد که رنج ما تصادفی نیست، بلکه نتیجه ذات ماست. همچنین ما را به تواضع و خوداندیشی تشویق میکند.
همرنجها. شکل مناسب خطاب بین مردم باید "همرنج" باشد. این ما را به یاد شرایط مشترکمان و نیاز به تحمل، صبر، شکیبایی و محبت میاندازد. همچنین اهمیت همدلی و محبت را در تعاملات ما با دیگران برجسته میکند.
7. وجود بیهوده است، یک حال زودگذر
بیهودگی وجود در تمام شکلی که وجود به خود میگیرد، نمایان میشود: در بینهایتی زمان و فضا در مقایسه با محدودیت فرد در هر دو.
پیشرفت بیرحمانه زمان. زمان شکلی است که اراده برای زندگی بیهودگی تلاش خود را نمایان میکند. همه چیز در دستان ما به هیچ تبدیل میشود و تمام ارزش واقعی خود را از دست میدهد. این موضوع طبیعت گذرا وجود و بیفایده بودن تلاشهای ما را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که وابستگی ما به جهان مادی در نهایت بیمعناست.
حال زودگذر. وجود ما هیچ بنیادی جز حال زودگذر ندارد. این یک حرکت مداوم بدون هیچگونه امکان استراحت است. این موضوع ناپایداری زندگی و غیرممکن بودن یافتن خوشبختی پایدار را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که تلاش ما برای ثبات در نهایت بیفایده است.
زندگی بهعنوان یک وظیفه. زندگی بهعنوان وظیفهای برای حفظ خود ارائه میشود، اما به محض اینکه این وظیفه انجام شد، به باری تبدیل میشود. ما سپس به دنبال دوری از کسلکنندگی هستیم، که دلیلی مستقیم بر این است که وجود به خودی خود بیارزش است. این موضوع طبیعت پارادوکسیکال خواستههای انسانی و خالی بودن ذاتی وجود را برجسته میکند.
8. چیز در خود در مقابل ظاهر
چیز در خود به معنای آن چیزی است که مستقل از ادراک ما وجود دارد، آنچه واقعاً هست.
سطح در مقابل درون. ما تنها سطح چیزها، ظاهر آنها را میشناسیم، نه ذات درونی آنها. فیزیک این ظاهرها را مطالعه میکند، در حالی که متافیزیک به دنبال درک درون است. این موضوع محدودیتهای دانش ما و اهمیت جستجوی درک عمیقتر را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که ادراک ما از واقعیت محدود و ذهنی است.
توضیح دوگانه. هر چیزی در طبیعت هم ظاهر و هم چیز در خود است که به توضیحات فیزیکی و متافیزیکی حساس است. توضیح فیزیکی از نظر علت است، در حالی که توضیح متافیزیکی از نظر اراده است. این موضوع دوگانگی واقعیت و اهمیت در نظر گرفتن هر دو دیدگاه را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که درک ما از جهان بدون هر دو بینش فیزیکی و متافیزیکی ناقص است.
محدودیتهای دانش. ما از تاریکی که در آن زندگی میکنیم شکایت میکنیم، بدون اینکه طبیعت وجود را درک کنیم. اما این شکایت از پیشفرض نادرست ناشی میشود که کل چیزها برای دانش قابل دسترسی است. حقیقت این است که بسیاری از آنچه ما در جستجوی آن هستیم، غیرقابل شناخت است. این موضوع محدودیتهای عقل انسانی و اهمیت پذیرش ناشناخته را برجسته میکند.
9. انکار اراده به زندگی رستگاری واقعی است
انکار اراده به زندگی به هیچ وجه به معنای نابودی یک ماده نیست؛ بلکه به سادگی عمل عدم اراده است: آنچه قبلاً اراده میکرد، دیگر اراده نمیکند.
عدم اراده، نه نابودی. انکار اراده به زندگی نابودی ماده نیست، بلکه عمل عدم اراده است. این توقف اراده است، نه توقف وجود. این موضوع اهمیت درک اراده بهعنوان منبع رنج ما را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که رستگاری واقعی در فراتر رفتن از اراده نهفته است.
زهد بهعنوان رستگاری. اخلاق من در همان رابطه با اخلاق سایر فیلسوفان اروپایی است که عهد جدید با عهد قدیم دارد. روح واقعی عهد جدید بدون شک روح زهد است. این موضوع اهمیت خودداری و رد خواستههای دنیوی را بهعنوان راهی به رستگاری برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که نجات واقعی در فراتر رفتن از اراده به زندگی نهفته است.
ریشه گناه. خواستههای انسانی تنها زمانی گناهآلود نیستند که آسیب میزنند، بلکه در ذات خود گناهآلود هستند. کل اراده به زندگی ناپسند است. این موضوع اهمیت درک اراده بهعنوان ریشه تمام رنج و شر را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که رستگاری واقعی در فراتر رفتن از اراده به زندگی نهفته است.
10. مرگ نابودی نیست، بلکه بازگشت است
پس از مرگ، شما همان چیزی خواهید بود که قبل از تولد بودید.
پیشوجود و پسوجود. پس از مرگ، ما همان خواهیم بود که قبل از تولد بودیم. این به این معناست که درخواست اینکه یک نوع وجود که آغاز دارد نباید پایان داشته باشد، مضحک است. همچنین نشان میدهد که ممکن است دو نوع وجود و دو نوع هیچچیز وجود داشته باشد. این دیدگاه ترس رایج از مرگ بهعنوان نابودی را به چالش میکشد.
ذات غیرقابل تخریب. مرگ پایان وجود اساسی ما نیست، بلکه پایان ظاهر پدیدهای ماست. وجود ذاتی ما تحت تأثیر زمان، علیت و تغییر قرار نمیگیرد. این موضوع تمایز بین وجود فردی ما و وجود اساسی ما را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که خود واقعی ما غیرقابل تخریب است.
زندگی بهعنوان یک خواب. زندگی میتواند بهعنوان یک خواب در نظر گرفته شود و مرگ بهعنوان بیداری از آن. شخصیت متعلق به خوابیدن است، نه آگاهی بیدار. این موضوع ماهیت توهمی وجود فردی ما را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که مرگ انتقال به چیزی بیگانه نیست، بلکه بازگشت به حالت اصلی ماست.
11. خودکشی جرم نیست، بلکه اشتباه است
تنها استدلال اخلاقی قانعکننده علیه خودکشی این است که با دستیابی به بالاترین هدف اخلاقی مخالف است، زیرا بهجای رستگاری واقعی از این جهان رنج، تنها یک رستگاری ظاهری را جایگزین میکند.
جرم نیست، بلکه اشتباه است. خودکشی جرم نیست، بلکه اشتباه است. این بهطور ذاتی نادرست نیست، اما با دستیابی به رستگاری واقعی مخالف است. این دیدگاه به چالش میکشد که خودکشی عمل جبنآمیز یا غیراخلاقی است. همچنین نشان میدهد که دلایل عمیقتری برای اجتناب از خودکشی وجود دارد.
استدلال زهد. تنها استدلال اخلاقی قانعکننده علیه خودکشی، استدلال زهد است. این تنها از یک دیدگاه اخلاقی بالاتر از آنچه بیشتر فیلسوفان اخلاقی اروپایی فرض کردهاند، معتبر است. این موضوع اهمیت درک پیامدهای متافیزیکی خودکشی را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که رستگاری واقعی در فراتر رفتن از اراده به زندگی نهفته است، نه در فرار از آن.
ترسهای زندگی در مقابل مرگ. مردم زمانی خودکشی میکنند که ترسهای زندگی بر ترسهای مرگ غلبه کند. درد جسمی خودکشی در برابر رنج روحی بیش از حد بیاهمیت میشود. این موضوع اهمیت درک عوامل روانشناختی که به خودکشی منجر میشوند را برجسته میکند. همچنین نشان میدهد که خودکشی اغلب پاسخی به رنج غیرقابل تحمل است.
12. زنان متفاوت هستند، نه برابر
تنها کافی است که ببینید چگونه ساخته شدهاند تا متوجه شوید که زن برای کارهای بزرگ ذهنی یا جسمی طراحی نشده است.
نقشهای متفاوت. زنان برای کارهای بزرگ ذهنی یا جسمی طراحی نشدهاند. آنها برای پرستاری و آموزش کودکان در سنین پایین مناسب
آخرین بهروزرسانی::
Questions & Answers
What's "On the Suffering of the World" by Arthur Schopenhauer about?
- Exploration of Suffering: The book delves into the nature of human suffering, arguing that suffering is an inherent part of life and existence.
- Philosophical Essays: It consists of a series of essays and aphorisms that explore various philosophical themes, including the nature of existence, the will to live, and the concept of happiness.
- Schopenhauer's Perspective: Schopenhauer presents a pessimistic view of life, suggesting that suffering is the rule rather than the exception.
- Metaphysical Insights: The book also touches on metaphysical concepts, such as the distinction between appearance and reality, and the idea of the world as a manifestation of the will.
Why should I read "On the Suffering of the World"?
- Philosophical Depth: The book offers deep philosophical insights into the nature of suffering and existence, making it a valuable read for those interested in existential and metaphysical questions.
- Influential Ideas: Schopenhauer's ideas have influenced many later thinkers and writers, making this work important for understanding the development of Western philosophy.
- Unique Perspective: It provides a unique perspective on life that challenges more optimistic views, encouraging readers to reflect on their own beliefs and assumptions.
- Literary Style: The book is also appreciated for its literary style, combining rigorous philosophical argumentation with eloquent prose.
What are the key takeaways of "On the Suffering of the World"?
- Suffering as Central: Suffering is central to human existence and is not merely accidental or exceptional.
- Negativity of Happiness: Schopenhauer argues that happiness is negative, being merely the absence of suffering, while pain is positive and palpable.
- Role of the Will: The will to live is a fundamental force that drives existence, but it also leads to suffering and dissatisfaction.
- Philosophical Pessimism: The book presents a pessimistic view of life, suggesting that the world is a place of atonement and that true redemption lies in the denial of the will to live.
How does Schopenhauer define suffering in "On the Suffering of the World"?
- Intrinsic to Life: Suffering is intrinsic to life and arises from the essential needs and distresses of existence.
- Misfortune as the Rule: While individual misfortunes may seem exceptional, Schopenhauer argues that misfortune in general is the rule.
- Consciousness of Pain: Humans are more conscious of pain and suffering than of happiness, which is often unnoticed unless it is thwarted.
- Comparison with Animals: Schopenhauer suggests that animals may suffer less than humans because they lack the capacity for reflection and anticipation.
What is Schopenhauer's view on happiness in "On the Suffering of the World"?
- Happiness as Negative: Schopenhauer views happiness as negative, being merely the cessation of suffering or the fulfillment of desires.
- Pleasure vs. Pain: He argues that pleasure is less pleasurable and pain more painful than expected, highlighting the imbalance between the two.
- Illusion of Fulfillment: The pursuit of happiness often leads to disappointment, as the fulfillment of desires does not bring lasting satisfaction.
- Comparison with Animals: Animals, lacking the capacity for reflection, may experience a more content existence, free from the anxieties and hopes that trouble humans.
How does Schopenhauer explain the concept of the will in "On the Suffering of the World"?
- Will as Fundamental: The will is the fundamental force driving existence, manifesting in the desire to live and the pursuit of goals.
- Source of Suffering: The will is also the source of suffering, as it leads to unfulfilled desires and constant striving.
- Denial of the Will: Schopenhauer suggests that true redemption lies in the denial of the will, which can lead to a state of peace and freedom from suffering.
- Metaphysical Aspect: The will is a metaphysical concept that underlies the world of appearances, representing the inner nature of reality.
What are Schopenhauer's views on women in "On the Suffering of the World"?
- Traditional Roles: Schopenhauer views women as suited to traditional roles, emphasizing their capacity for nurturing and caregiving.
- Intellectual Differences: He argues that women are intellectually different from men, being more focused on the present and less capable of abstract reasoning.
- Critique of Feminism: Schopenhauer criticizes the idea of gender equality, suggesting that women should not aspire to the same roles and rights as men.
- Controversial Opinions: His views on women are controversial and have been criticized for being misogynistic and outdated.
What does Schopenhauer say about suicide in "On the Suffering of the World"?
- Moral Perspective: Schopenhauer argues that suicide is not a crime, as individuals have the right to their own lives and bodies.
- Religious Views: He notes that monotheistic religions, particularly Christianity, condemn suicide, but he finds no biblical basis for this condemnation.
- Philosophical Argument: The only philosophical argument against suicide, according to Schopenhauer, is that it substitutes a false redemption for a true one.
- Suffering and Escape: He acknowledges that the terrors of life can outweigh the terrors of death, leading individuals to seek escape through suicide.
How does Schopenhauer address the concept of the "thing in itself" in "On the Suffering of the World"?
- Kantian Influence: Schopenhauer builds on Kant's concept of the "thing in itself," which represents the reality behind appearances.
- Will as Thing in Itself: He identifies the will as the "thing in itself," the underlying reality that manifests in the world of appearances.
- Distinction from Appearance: The "thing in itself" is distinct from the world of appearances, which is shaped by human perception and understanding.
- Metaphysical Exploration: Schopenhauer's exploration of the "thing in itself" is central to his metaphysical philosophy, offering insights into the nature of reality.
What are the best quotes from "On the Suffering of the World" and what do they mean?
- "If the immediate and direct purpose of our life is not suffering then our existence is the most ill-adapted to its purpose in the world." This quote encapsulates Schopenhauer's view that suffering is central to human existence.
- "Pleasure is much less pleasurable, pain much more painful than we expected." It highlights the imbalance between pleasure and pain, emphasizing the positivity of suffering.
- "The world is Hell, and men are on the one hand the tormented souls and on the other the devils in it." This quote reflects Schopenhauer's pessimistic view of the world as a place of suffering and moral conflict.
- "The conviction that the world, and therefore man too, is something which really ought not to exist is in fact calculated to instil in us indulgence towards one another." It suggests that recognizing the inherent suffering of existence can lead to greater compassion and tolerance.
How does Schopenhauer's philosophy in "On the Suffering of the World" relate to Buddhism?
- Similar Concepts: Schopenhauer's philosophy shares similarities with Buddhism, particularly in the emphasis on suffering and the idea of transcending desire.
- Denial of the Will: His concept of denying the will parallels the Buddhist goal of overcoming attachment and desire to achieve enlightenment.
- Nirvana and Redemption: Schopenhauer's idea of redemption through the denial of the will is akin to the Buddhist concept of Nirvana, a state of liberation from suffering.
- Philosophical Influence: Schopenhauer's engagement with Eastern philosophies, including Buddhism, influenced his metaphysical and ethical views.
What is Schopenhauer's view on the intellect and thinking in "On the Suffering of the World"?
- Intellect as Secondary: Schopenhauer views the intellect as secondary to the will, serving primarily to fulfill the will's desires.
- Thinking for Oneself: He emphasizes the importance of thinking for oneself, rather than relying on the thoughts and writings of others.
- Objective vs. Subjective: Schopenhauer distinguishes between objective thinking, which seeks truth, and subjective thinking, which serves personal interests.
- Limits of Intellect: He acknowledges the limitations of human intellect, suggesting that true understanding requires transcending the intellect's constraints.
نقد و بررسی
کتاب رنجهای جهان نظرات متفاوتی را به خود جلب کرده است. بسیاری از خوانندگان به فلسفهی بدبینانه و سبک نوشتار شفاف شوپنهاور ارادت دارند و بینشهای او دربارهی رنج و وجود را عمیق میدانند. مقالات او دربارهی مرگ، تفکر و وضعیت انسانی بهویژه مورد استقبال قرار گرفتهاند. با این حال، دیدگاههای او دربارهی زنان بهطور گستردهای به عنوان زنستیز و قدیمی مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی از خوانندگان لحن کلی کتاب را بیش از حد منفی مییابند، در حالی که دیگران از صداقت بیرحمانهی شوپنهاور در مورد سختیهای زندگی قدردانی میکنند. این کتاب بهعنوان مقدمهای خوب برای فلسفهی او شناخته میشود، هرچند که ممکن است برای همه مناسب نباشد.