نکات کلیدی
۱. پایان سلطه غرب: احیای ژئوپلیتیکی اوراسیا
با ناپدید شدن اروپا، اوراسیا به هم میپیوندد.
چشمانداز ژئوپلیتیکی در حال تغییر است. دوران پس از جنگ سرد که شاهد سلطه غرب بود، جای خود را به جهانی چندقطبی و پیچیدهتر داده است که محور آن قاره ابرقاره اوراسیا است. این تحول ناشی از عوامل متعددی است:
- کاهش نسبی قدرت اروپا و آمریکا
- صعود چین، روسیه و دیگر قدرتهای منطقهای
- افزایش پیوندهای اقتصادی و فرهنگی در سراسر اوراسیا
- تضعیف اتحادها و نهادهای بینالمللی سنتی
نتیجه این روند، نظم جهانیای است که سیالتر، آشفتهتر و بالقوه خطرناکتر است؛ جایی که فرضیات قدیمی درباره ثبات جهانی و رهبری غرب دیگر اعتبار ندارند. با انتقال قدرت به شرق، سیاستگذاران ناگزیرند خود را با واقعیت جدید ژئوپلیتیکی وفق دهند و استراتژیها و رویکردهای تازهای در روابط بینالملل اتخاذ کنند.
۲. فروپاشی امپراتوریها و ظهور هرجومرج
امپراتوریها گرچه بدیهایی داشتند، اما نمیتوان نقش تاریخی آنها را در ایجاد ثبات و نظم در سرزمینهای وسیعی که مردمان مختلفی در آن زندگی میکردند، انکار کرد.
سقوط امپراتوریها خلأی ایجاد کرده است. فروپاشی ساختارهای امپراتوری سنتی – از عثمانی و هابسبورگ تا اتحاد جماهیر شوروی – نیروهای هرجومرج و بیثباتی را در بخشهای وسیعی از اوراسیا و آفریقا رها کرده است. این روند با عوامل زیر تشدید شده است:
- مرزهای مصنوعی به جا مانده از دوران استعمار
- ناکامی بسیاری از کشورهای پس از استعمار در ایجاد نهادهای قوی
- افزایش درگیریهای قومی و فرقهای
- گسترش شبکههای تروریستی و جنایی فراملی
نتیجه، جهانی است پر از دولتهای شکستخورده، جنگهای داخلی و مناطق بدون حاکمیت که چالشهای بزرگی برای امنیت بینالمللی ایجاد میکند. اگرچه دوران امپراتوریهای رسمی به پایان رسیده، اما نیاز به نوعی نظم و ثبات منطقهای همچنان بسیار حیاتی است.
۳. نفوذ رو به رشد چین و جاده ابریشم جدید
چین این پروژههای زیرساختی را «یک کمربند، یک جاده» نامیده است؛ در واقع، جاده ابریشم جدیدی است.
چین در حال بازتعریف اوراسیا است. از طریق ابتکار کمربند و جاده، چین در پی ایجاد شبکهای گسترده از ارتباطات اقتصادی و زیرساختی در سراسر اوراسیا و فراتر از آن است. این پروژه بلندپروازانه شامل موارد زیر است:
- سرمایهگذاریهای عظیم در زیرساختهای حملونقل (جاده، راهآهن، بنادر)
- خطوط لوله انرژی و شبکههای مخابراتی
- نهادهای مالی جدید و توافقات تجاری
- تبادلات فرهنگی و آموزشی
ابتکار کمربند و جاده تلاشی جسورانه از سوی چین برای بازسازی چشمانداز ژئوپلیتیکی و اقتصادی اوراسیا است که میتواند مرکز قدرت جهانی را از غرب به شرق منتقل کند. در حالی که فرصتهایی برای توسعه فراهم میآورد، نگرانیهایی درباره نفوذ چین و احتمال دیپلماسی بدهی نیز مطرح است.
۴. احیای روسیه و چالش اینترماریوم
روسیه بیشتر توسط چین مهار خواهد شد تا ایالات متحده.
روسیه در پی بازپسگیری حوزه نفوذ خود است. تحت رهبری ولادیمیر پوتین، روسیه سیاست خارجی تهاجمی را دنبال میکند که هدف آن بازگرداندن تسلط در مناطق همجوار و به چالش کشیدن نفوذ غرب است. جنبههای کلیدی این استراتژی عبارتند از:
- مداخلات نظامی در گرجستان، اوکراین و سوریه
- استفاده از منابع انرژی به عنوان سلاح ژئوپلیتیکی
- جنگ اطلاعاتی و دخالت سیاسی در دموکراسیهای غربی
- تلاش برای تفرقهافکنی در ناتو و اتحادیه اروپا
اقدامات روسیه نگرانیها درباره امنیت در اروپای مرکزی و شرقی، بهویژه در منطقه «اینترماریوم» میان دریای بالتیک و دریای سیاه را احیا کرده است. این موضوع باعث تمرکز مجدد بر ضرورت تدوین استراتژی منسجم غرب برای مقابله با نفوذ روسیه و حمایت از کشورهای آسیبپذیر شده است.
۵. تضعیف اتحادیه اروپا و ناتو
اروپا به جای یک ابرقدرت متحد و منسجم، به تدریج به مجموعهای نامنسجم از دولتها و مناطق تبدیل خواهد شد که هم در داخل و هم در خارج به جغرافیای سیال اوراسیا، شام و شمال آفریقا میپیوندد.
وحدت اروپایی تحت فشار است. اتحادیه اروپا و ناتو که سالها ستونهای قدرت و ثبات غرب بودهاند، با چالشهای بیسابقهای مواجهاند که انسجام و کارآمدی آنها را تهدید میکند:
- افزایش پوپولیسم و ملیگرایی در کشورهای عضو
- نابرابریهای اقتصادی و پیامدهای بحران منطقه یورو
- اختلافات بر سر سیاست مهاجرت و تقسیم بار
- تفاوت در منافع امنیتی و برداشتهای تهدید
- برگزیت و احتمال فروپاشی بیشتر
با وجود این تقسیمات داخلی، توانایی اروپا برای ایفای نقش یک بازیگر ژئوپلیتیکی متحد در عرصه جهانی کاهش یافته است. این تضعیف نهادهای اروپایی پیامدهای مهمی برای توازن قدرت جهانی و آینده نظم بینالمللی لیبرال دارد.
۶. خاورمیانه: کورهای از بیثباتی و درگیری
خاورمیانه در مجاورت اروپای مرکزی و شرقی قرار دارد و هرجومرج آن چیزی است که پوتین نیز اکنون نمیتواند نادیده بگیرد.
خاورمیانه همچنان ناپایدار است. با وجود (یا شاید به دلیل) دههها مداخله غرب، این منطقه منبع بیثباتی و درگیریهایی با پیامدهای جهانی باقی مانده است:
- جنگ داخلی سوریه و پیامدهای منطقهای آن
- ظهور و سقوط داعش و تهدید مداوم افراطگرایی اسلامی
- تنشهای فرقهای میان قدرتهای سنی و شیعه، بهویژه عربستان و ایران
- مناقشه اسرائیل و فلسطین و تأثیر آن بر تحولات منطقهای
- شکنندگی کشورهایی مانند عراق، لبنان و یمن
این بحرانهای مداوم پیامدهای گستردهای از جمله جریانهای پناهندگی به اروپا و اختلال در بازارهای جهانی انرژی دارند. همچنین فرصتهایی برای قدرتهای خارجی مانند روسیه و چین فراهم میآورند تا نفوذ خود را در منطقه به هزینه متحدان سنتی غرب گسترش دهند.
۷. کاهش نفوذ جهانی آمریکا و ضرورت احتیاط
ما وارد دورهای میشویم که آن را «هرجومرج نسبی» مینامم، یعنی سطح بسیار بالاتری از هرجومرج نسبت به دوران جنگ سرد و پس از آن.
قدرت آمریکا در حال کاهش است. ایالات متحده، هرچند هنوز برترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان است، با محدودیتهای فزایندهای در توانایی شکلدهی به رویدادهای جهانی مواجه است:
- ظهور رقبای همسطح، بهویژه چین
- خستگی از جنگ و قطببندی سیاسی داخلی
- چالشهای اقتصادی و نیاز به تمرکز بر نوسازی داخلی
- تضعیف اتحادهای سنتی و از دست دادن اعتبار اخلاقی
در پاسخ به این چالشها، برخی خواستار سیاست خارجی محتاطانهتر آمریکا هستند که بر منافع ملی اصلی تمرکز کند تا بر برتری جهانی. این رویکرد که اغلب «تعادلسازی از راه دور» نامیده میشود، شامل موارد زیر است:
- کاهش حضور نظامی آمریکا در برخی مناطق
- اتکا بیشتر به متحدان منطقهای برای حفظ توازن قدرت
- اجتناب از هزینههای سنگین در ساختن دولتها و تغییر رژیمها
- تمرکز بر رقابت با قدرتهای بزرگ به جای مبارزه با شورشها
۸. بازگشت سیاست قدرتهای بزرگ و واقعگرایی تهاجمی
فرض من این است که منبع اصلی تعارض در این جهان جدید عمدتاً ایدئولوژیک یا اقتصادی نخواهد بود، بلکه فرهنگی خواهد بود.
واقعگرایی دوباره احیا شده است. دوران پس از جنگ سرد که شاهد لیبرالیسم بینالمللی بود، جای خود را به بازگشت سیاست قدرتهای بزرگ و رویکردهای واقعگرایانه در روابط بینالملل داده است:
- اولویت منافع ملی بر ارزشهای جهانی
- اهمیت قدرت نظامی و دینامیک توازن قوا
- بدبینی نسبت به نهادها و هنجارهای بینالمللی
- استمرار تعارض و رقابت در جهانی بینظم
این تغییر توسط پژوهشگرانی مانند جان میرزهایمر نمایان شده است که معتقدند دولتها ذاتاً رقابتیاند و به دنبال حداکثر کردن قدرت خود نسبت به رقبای بالقوه هستند. این «واقعگرایی تهاجمی» نشان میدهد که تعارض میان قدرتهای نوظهور و مستقر محتمل و حتی اجتنابناپذیر است.
۹. محدودیتهای لیبرالیسم بینالمللی و ترویج دموکراسی
باور غرب به اینکه دموکراسی پارلمانی و بازارهای آزاد برای همه مناسب است، آن را در تضاد با تمدنهایی قرار میدهد که دیدگاه متفاوتی دارند؛ بهویژه اسلام و چین.
تبلیغ دموکراسی ناکام مانده است. تلاشهای پس از جنگ سرد برای گسترش دموکراسی لیبرال و بازارهای آزاد در جهان با موانع و پیامدهای ناخواسته فراوانی روبرو شده است:
- مقاومت رژیمهای اقتدارگرا، بهویژه در چین و روسیه
- هرجومرج ناشی از تغییر رژیم در عراق، لیبی و جاهای دیگر
- ظهور دموکراسیهای غیرلیبرال و جنبشهای پوپولیستی
- مقاومت فرهنگی در برابر ارزشهای غربی در بسیاری از نقاط جهان
این ناکامیها منجر به بازنگری در امکانپذیری و مطلوبیت ترویج دموکراسی به عنوان رکن سیاست خارجی غرب شده است. منتقدان خواستار رویکردی واقعگرایانهتر هستند که تنوع نظامهای سیاسی را بپذیرد و بر ثبات و نظم به جای تحول ایدئولوژیک تمرکز کند.
۱۰. لابی اسرائیل و تأثیر آن بر سیاست خارجی آمریکا
اینکه اسرائیل یک دموکراسی است مهم است، اما کافی نیست که رابطه ویژه را توجیه کند. باید اسرائیل را مانند بریتانیا یا ژاپن به عنوان کشوری عادی تلقی کنیم.
رابطه آمریکا و اسرائیل موضوعی بحثبرانگیز است. نفوذ گروههای طرفدار اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا به ویژه در زمینه اقدامات آمریکا در خاورمیانه، موضوع بحثهای گستردهای بوده است:
- ادعاهایی مبنی بر اینکه «لابی اسرائیل» سیاست آمریکا را برخلاف منافع ملی گستردهتر هدایت میکند
- نگرانیها درباره حمایت بیقید و شرط آمریکا از اسرائیل
- بحثها درباره تأثیر این رابطه بر جایگاه آمریکا در جهان عرب و اسلام
- پرسشهایی درباره نقش سیاست داخلی در شکلدهی به سیاست خارجی
در حالی که طرفداران این اتحاد بر پایه ارزشها و منافع استراتژیک مشترک تأکید دارند، منتقدان معتقدند که این رابطه سیاست آمریکا را تحریف کرده و به بیثباتی منطقهای دامن میزند. این بحث بازتابی از پرسشهای گستردهتر درباره نقش گروههای ذینفع و سیاست هویتی در سیاست خارجی است.
۱۱. آینده درگیریها: فناوری، شهرنشینی و کمبود منابع
هرچه جهان شهریتر، تحصیلکردهتر و حتی روشنتر میشود، بهطور متناقض، از نظر سیاسی ناپایدارتر نیز میشود.
چالشهای نوظهور در حال شکلگیریاند. ماهیت درگیری و امنیت در پاسخ به تغییرات فناوری، جمعیتی و زیستمحیطی در حال تحول است:
- ظهور جنگ سایبری و عملیات اطلاعاتی
- گسترش فناوریهای پیشرفته تسلیحاتی در دست بازیگران غیردولتی
- افزایش شهرنشینی و چالشهای جنگ شهری
- تغییرات اقلیمی و رقابت بر سر منابع کمیاب
- فشارهای جمعیتی و مهاجرت گسترده
این روندها آسیبپذیریهای جدیدی ایجاد کرده و دینامیکهای قدرت سنتی را دگرگون میکنند. درگیریهای آینده ممکن است کمتر درباره کنترل سرزمین و بیشتر درباره مدیریت سیستمهای پیچیده و به هم پیوسته در جهانی شلوغ و منابع محدود باشد.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «بازگشت دنیای مارکو پولو» با نظرات متفاوتی روبهرو شده است؛ از یکسو تحلیلهای ژئوپلیتیکی و دیدگاه واقعگرایانهی کاپلان مورد تحسین قرار گرفته است. خوانندگان بهویژه از بررسیهای او درباره اوراسیا، صعود چین و چالشهای سیاست خارجی آمریکا استقبال کردهاند. با این حال، برخی ساختار کتاب را مجموعهای از مقالات پیشین میدانند و معتقدند بخشهایی از آن بهدلیل قدیمی بودن مطالب، تازگی خود را از دست دادهاند. تأکید کاپلان بر جغرافیا، رویکرد عملگرایانه و محدودیتهای ایدهآلیسم در روابط بینالملل برای بسیاری از مخاطبان قابلدرک و تأملبرانگیز بوده است. اما در مقابل، برخی سبک نگارش او را گاه پیچیده و دیدگاههایش را بحثبرانگیز ارزیابی کردهاند.
Similar Books







